Part

Part 6. یه مرد قد بلند هیکلی خوشتیب وارد شد اما چهرش معلوم نبود
+شجاع شدی
÷تو کیی
+کابوست
+بادیگارد ببریدش زیرزمین امشب برای خودتونه
÷نههههههه داری چه غلطی میکنییییی نههههه
ویو پیش ا.ت
با سردرد عجیبی بلند شدم زیاد یادم نمیومد که چی شده فقط میدونم توی آشپزخونه بودم و بعدشم سیاهی
نگاه اطرافم کردم توی یه اتاق نا آشنا بودم
که یهو صدای در اومدم
+بیب بیدار شدی
- به من نگو بیب آقای جیسونگ
+اوه چه شجاع (واووو چه شجاع یاد لیسانسه ها افتادم😂)
-ولم کن میخوام برم
+باید یه چیزی رو ببینی بعد میذارم بری
-چی
+ همراهم بیا
هان و ا.ت رفتن به اتاق سیاه
+اینو ببین
- خب
+چیه
- صحنه ی کیس شما و معشوقتون
+ مال من نیست فتوشاپه درست نگاهش کن
ا.ت فهمید که عکس فتوشاپ بوده و الکی هان رو سرزنش کرده
+هان شروع کرد با بغض صحبت کردن درست نگاه کن
دختر رو برگردوند سمت خودش
+من هیچوقت هیچوقت بهت خیانت نمیکنم باور کن
- باشه بیا بغلم
هردوتاشون شروع کردن به گریه کردن
- اون رو چیکار میکنی
+سپردمش دست بادیگارد ها
-بدبخت کارش ساختست😂
+حقشه😂😂😂
- هان مرسی که پیشم بودی و هستی
+و خواهم بود
دختر رو بوسید (منم یه دونه هان میخوام بهم بدین)
The end