گوگولی ترین پارت ۴
گوگولی ترین پارت ۴
خلاصع ساعت
٩ نیم شد
لباسمون رو پوشیدیم(اسلاید ١ لباس ات
و خلاصه میکاپ زیاد نکردم چون خودم خوشکل بودم
و موخامو گوجه ای بستم چون مون قهو ای خرمایی
هست خوشکل میشه
داشتم میرفتم پایین که خرگوش عضله ای رو دیدم لبخنده خرگوشی میزد کیوت میشد لبخند خرگوشی نمیزد هات میشد(لباس کوکی اسلاید دو
خلاصه رفتم پایین
کوک:سلام لیدی جذاب افتخار میدید
ات:خنده سلام ددی جذاب بریم
کوک:بریم
تو ماشینن الان
ات:کوکییی
کوک:جانم
ات:میشه اونجا مشروب نخوری منم نمیخورم
کوک:نه دیگه باید یکم حداقلا بخورم
ات:خواهش میکنمم(کیوت
کوک:باشهه ولی تو هم قول بده از پیشم جم نمیخوری
ات:بلشه(کیوت
کوک:واییییی بقولمتتت چنگده کیوتتیبی
ات کوک:خنده
و رسیدن
دست همو گرفتن و رفتن وارد مهمونی شدن بابام اومد سمتون
ب. ت:سلامم دخترم و اقای جانگ کوک و
ات:سلام بابا
کوکی:سلام بابای ات
ات:باباییب
ب. ت:جانم دخترم
ات:میخوام یک چیزی بهت بگم
ب. ت:بله دخترم
ات:منو کوک همو دوست داریم
ب. ت:خنده مبارک باشه پس منو از این به بعد کوک
پدر صدا کن
کوک:چشم پدر خنده
کوک:افتخار میدید برقصیم
ات:بلع
بابای ات ویو
راستش وقتی ات گفتش که عاشق شده خیلی خوشحال شدم تا حالا زیاد اینطوری خوشحال ندید بودمش
داشتیم میرقصیدیم که کوک جلوم زانو زد
کوک:حاضری قلبمون رو یکی کنیم
ات:بلهههههههههههههه
و کوک منو تو هوا چرخوند و همه دست میزدن
ب. ت:مبارک باشهه(پدر نمونه😂
کوک و ات:مرسیی پدرررر
ات:بابااااا الان میخوام از خوشحالی پرواززز کنممممم
(کوک پیش دوستاشه داره حرفف میزنه
ب. ت:خندهه خداروشکر عشق زندگیت رو پیدا کردییی
ات:الهه(کیوت
ات. بابا ات:خنده
که ات لپ باباشو بوس کرد و گفت
ات:مسیییی واقعا برای همچییی مرسی بابایی
و همو بغل کردن
که کوک اومد سمتمون
کوک:میبینم دختر و پدر باهم گرم گرفتن خنده
ات:اره دیگه
کوک:🙃😂
اگه میدونستم انقدر خوشحال میشی هروز ازت میخواستم باهم ازدواج کنیم
ات:خنده نه مرسی همین یه بار بسم بود😂🤣
کوک. ب. ت:خنده
ب. ت: کوک عزیزم پدر شما و مادر شما کجاست
کوک:پدرم نیست راستش مرده
ب. ت:متاسفم نمیخواستم اینو بگم
کوک:نه اشکال نداره
کوک:ات مگیم دیگه بریم مهمونی داره تمام میشه که یهو یک دختری ابمیوه ریخت روی ات
خلاصع ساعت
٩ نیم شد
لباسمون رو پوشیدیم(اسلاید ١ لباس ات
و خلاصه میکاپ زیاد نکردم چون خودم خوشکل بودم
و موخامو گوجه ای بستم چون مون قهو ای خرمایی
هست خوشکل میشه
داشتم میرفتم پایین که خرگوش عضله ای رو دیدم لبخنده خرگوشی میزد کیوت میشد لبخند خرگوشی نمیزد هات میشد(لباس کوکی اسلاید دو
خلاصه رفتم پایین
کوک:سلام لیدی جذاب افتخار میدید
ات:خنده سلام ددی جذاب بریم
کوک:بریم
تو ماشینن الان
ات:کوکییی
کوک:جانم
ات:میشه اونجا مشروب نخوری منم نمیخورم
کوک:نه دیگه باید یکم حداقلا بخورم
ات:خواهش میکنمم(کیوت
کوک:باشهه ولی تو هم قول بده از پیشم جم نمیخوری
ات:بلشه(کیوت
کوک:واییییی بقولمتتت چنگده کیوتتیبی
ات کوک:خنده
و رسیدن
دست همو گرفتن و رفتن وارد مهمونی شدن بابام اومد سمتون
ب. ت:سلامم دخترم و اقای جانگ کوک و
ات:سلام بابا
کوکی:سلام بابای ات
ات:باباییب
ب. ت:جانم دخترم
ات:میخوام یک چیزی بهت بگم
ب. ت:بله دخترم
ات:منو کوک همو دوست داریم
ب. ت:خنده مبارک باشه پس منو از این به بعد کوک
پدر صدا کن
کوک:چشم پدر خنده
کوک:افتخار میدید برقصیم
ات:بلع
بابای ات ویو
راستش وقتی ات گفتش که عاشق شده خیلی خوشحال شدم تا حالا زیاد اینطوری خوشحال ندید بودمش
داشتیم میرقصیدیم که کوک جلوم زانو زد
کوک:حاضری قلبمون رو یکی کنیم
ات:بلهههههههههههههه
و کوک منو تو هوا چرخوند و همه دست میزدن
ب. ت:مبارک باشهه(پدر نمونه😂
کوک و ات:مرسیی پدرررر
ات:بابااااا الان میخوام از خوشحالی پرواززز کنممممم
(کوک پیش دوستاشه داره حرفف میزنه
ب. ت:خندهه خداروشکر عشق زندگیت رو پیدا کردییی
ات:الهه(کیوت
ات. بابا ات:خنده
که ات لپ باباشو بوس کرد و گفت
ات:مسیییی واقعا برای همچییی مرسی بابایی
و همو بغل کردن
که کوک اومد سمتمون
کوک:میبینم دختر و پدر باهم گرم گرفتن خنده
ات:اره دیگه
کوک:🙃😂
اگه میدونستم انقدر خوشحال میشی هروز ازت میخواستم باهم ازدواج کنیم
ات:خنده نه مرسی همین یه بار بسم بود😂🤣
کوک. ب. ت:خنده
ب. ت: کوک عزیزم پدر شما و مادر شما کجاست
کوک:پدرم نیست راستش مرده
ب. ت:متاسفم نمیخواستم اینو بگم
کوک:نه اشکال نداره
کوک:ات مگیم دیگه بریم مهمونی داره تمام میشه که یهو یک دختری ابمیوه ریخت روی ات
۳.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.