رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۸
رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۸
استاد:رفتم توی دفتر باباش
بابا ممد:آقای مظفری اخراجید
استاد:با افتخار میرم از از این دانشگاه کوفتیت
ارسلان:امروز که ریدیدم بریم بام؟
ممد:آره بریم
پانیذ:بچه ها بنظرتون کارمون بد بود
ممد:خیر عشقم اشکال نداره
ارسلان:رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم بام
دیانا:منو ارسلان سوار یه ماشین شدیم
دیدم ارسلان رفت یه جای دیگه
داری میری کجا
ارسلان:خونه ی من
دیانا:اوکی
ارسلان:دیانا بیا بالا
دیانا:رفتم بالا
ارسلان:درو قفل کردم
دیانا:چرا درو قفل میکنی
ارسلان:هیچ حرفی نزدم چسپوندمش
به دیوار
دیانا:ارسلان تروخدا نکن
ارسلان:لبمو گذاشتم رو لبش
دیانا :خواستم جدا شم نزاشت
ارسلان:گردنشو خوردم
دیانا:ارسلان بسته با گریه
ارسلان:عشقم چرا گریه میکنی
دیانا:تروخدا منو کاری نداشته باش
ارسلان:بردمش اتاق
بعد ........
*انتظار داری بنویسم ملعون*
استاد:رفتم توی دفتر باباش
بابا ممد:آقای مظفری اخراجید
استاد:با افتخار میرم از از این دانشگاه کوفتیت
ارسلان:امروز که ریدیدم بریم بام؟
ممد:آره بریم
پانیذ:بچه ها بنظرتون کارمون بد بود
ممد:خیر عشقم اشکال نداره
ارسلان:رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم بام
دیانا:منو ارسلان سوار یه ماشین شدیم
دیدم ارسلان رفت یه جای دیگه
داری میری کجا
ارسلان:خونه ی من
دیانا:اوکی
ارسلان:دیانا بیا بالا
دیانا:رفتم بالا
ارسلان:درو قفل کردم
دیانا:چرا درو قفل میکنی
ارسلان:هیچ حرفی نزدم چسپوندمش
به دیوار
دیانا:ارسلان تروخدا نکن
ارسلان:لبمو گذاشتم رو لبش
دیانا :خواستم جدا شم نزاشت
ارسلان:گردنشو خوردم
دیانا:ارسلان بسته با گریه
ارسلان:عشقم چرا گریه میکنی
دیانا:تروخدا منو کاری نداشته باش
ارسلان:بردمش اتاق
بعد ........
*انتظار داری بنویسم ملعون*
۲.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.