پارت ۵ (گزارش نکن)
بورام
بالشتو برداشتم و زدم تو صورتش
معلوم بود خیلی عصبی شده زود رفتم بالا
ک منو کشید از پله افتادم بت تعجب بهم نگا کرد نمیدونس چیکار کنه نمیدونستم از درد گریه کنم یا اینکه چون ترسیده بخندم پام دستم و پام خیلی درد میکردن
جیمین: ب...ببخشید من نمیدونستم میوفتی
بورام: خنده*
جیمین: ح..حالت خوبه؟ (نگران)
بورام: نه دستم و پام درد میکنن همش تقصیر توعه
جیمین: من واقعا نمیدونستم میوفتی
جیمین به بورام کمک کرد بلند شه
ک بورام گازش گرف
جیمین : هیی چتهههه مگه صگییی
بورام: خنده*
جیمین: تو چه مرگته چرا انقدر عجیبی یا ساکت میشی یا میخندی
بورام: اونی ک عجیبه تویی امروز منو زدی واست مهم نبود ولی الان چرا نگرانم شدی؟
جیمین: .....
بورام: هوم؟؟ چرا نگرانم شدی؟
جیمین: نشدم چرت پرت نگو
بورام: اره معلومه ک نشدی (خنده)
جیمین: اههههه بس کن دیگ
بالشتو برداشتم و زدم تو صورتش
معلوم بود خیلی عصبی شده زود رفتم بالا
ک منو کشید از پله افتادم بت تعجب بهم نگا کرد نمیدونس چیکار کنه نمیدونستم از درد گریه کنم یا اینکه چون ترسیده بخندم پام دستم و پام خیلی درد میکردن
جیمین: ب...ببخشید من نمیدونستم میوفتی
بورام: خنده*
جیمین: ح..حالت خوبه؟ (نگران)
بورام: نه دستم و پام درد میکنن همش تقصیر توعه
جیمین: من واقعا نمیدونستم میوفتی
جیمین به بورام کمک کرد بلند شه
ک بورام گازش گرف
جیمین : هیی چتهههه مگه صگییی
بورام: خنده*
جیمین: تو چه مرگته چرا انقدر عجیبی یا ساکت میشی یا میخندی
بورام: اونی ک عجیبه تویی امروز منو زدی واست مهم نبود ولی الان چرا نگرانم شدی؟
جیمین: .....
بورام: هوم؟؟ چرا نگرانم شدی؟
جیمین: نشدم چرت پرت نگو
بورام: اره معلومه ک نشدی (خنده)
جیمین: اههههه بس کن دیگ
۳.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.