من عاشق دشمنم شدم (پارت ۱۰)
پرش زمانی به یک هفته بعد
ا/ت ویو:
صبح بود بیدار شدم
دیگه تصمیم های مهمی داشتم باید پیشرفت میکردم البته الان که کارم خیلی خوب پیش میره ولی می خواستم
پلیس مخفی بودنم رو هم نشون بدم پس باید همین امشب کارمو استارت بزنم یه نقشه توپ چیده بودم
فلش بگ به دو روز قبل:
با جسی قرار گذاشتیم که بریم کافه
اماده شدم و رفتم اون رو هم برداشتم و به سمت کافه حرکت کردیم رسیدیم و سفارش دادیم
)علامت ا/ت+)(علامت جسی_)
_خوب چی بود که میگفتی باید بهم بگی
+جسی میخوام پلیس مخفی بودنم رو نشون بدم و تغییر تحولاتی تو کارم ایجاد کنم
_خب برنامت چیه
+میخوام برم کلوب قسمت مافیا ها
_مگه تو مافیا هستی؟ خطرناکه
زده به سرت
+نه بابا پلن دارم
_چیه
+خب مگه بعضی از دخترا نمیرن تو قسمت مافیا ها خوشگذرونی منم به عنوان یکی از اونا میرم و تو اونجا سعی میکنم خودمو کاری کنم که قبول کنن منو به عنوان برده قبول کنن و بعد مدتی اونارو لو بدم البته با مدرک که یکم طول میکشه
_آهان فکر خوبیه ها
+پوزخند
پایان فلش بگ
ساعت ۹:
ا/ت ویو: یه میکاپ شلوغ کردم و یه لباس باز پوشیدم(اسلاید بعد)
موهام رو هم شل بستم که تعداد کمی ریخته بودن رو گردنم و این دل ادم رو میبرد
رفتم به کلوب بوی انواع مشروب ها و سیگار ها به مشامم میخورد
حالم بد شد ولی یه پلیس باج نمیده
وارد قسمت مافیا ها شدم از شانس
گو💩هم فقط چهارتا دختر بود که با من میشدیم پنج که داشتن خودشون رو به پسرا می مالیدن و دلبری میکردن
یکی از پسرا گفت افتخار میدین بعد از اینجا بریم خونه ی من
خواستم اسپری فلفل رو از کیفم دربیارم ولی جلوی خودم رو گرفتم برای محض احتیاط یه سری وسایل رو گذاشته بودم تو کیفم
بقیه هم هر هر هر می خندیدن
به جز یکی شون که انگاری ادم بود و مثل اینا خاصیت حیوون رو نداشت
خلاصه با صدای اروم و جدی گفتم قصد همچین کاری رو ندارم و اومدم فقط نوشیدنی بخورم گارسون اومد و من مجبوری یه لیوان ودکا سفارش دادم
بعد یک ساعت :دیگه یه ساعتی مخشون رو بدست آوردم حالا وقتش بود که سوالم رو بپرسم
با قاشق به لیوانم زدم که توجه ها جلب مت شد گفتم اقایون من شغلی خودم ندارم کدومتون میتونین من رو به عنوان برده عمارت قبول کنید
اون پسره جدی که میگفتم با صدای جذابی گفت من میتونم
(بله بالاخره بعد ده پارت ته رو اوردیم وسط🗿🤣)
شرایط رو میخواستم بپرسم که گفت شرایط رو تو عمارت بهت میگم
گایز تورو خدا حمایت کنید خودتونم میبینید که شرط نمیزارم
ا/ت ویو:
صبح بود بیدار شدم
دیگه تصمیم های مهمی داشتم باید پیشرفت میکردم البته الان که کارم خیلی خوب پیش میره ولی می خواستم
پلیس مخفی بودنم رو هم نشون بدم پس باید همین امشب کارمو استارت بزنم یه نقشه توپ چیده بودم
فلش بگ به دو روز قبل:
با جسی قرار گذاشتیم که بریم کافه
اماده شدم و رفتم اون رو هم برداشتم و به سمت کافه حرکت کردیم رسیدیم و سفارش دادیم
)علامت ا/ت+)(علامت جسی_)
_خوب چی بود که میگفتی باید بهم بگی
+جسی میخوام پلیس مخفی بودنم رو نشون بدم و تغییر تحولاتی تو کارم ایجاد کنم
_خب برنامت چیه
+میخوام برم کلوب قسمت مافیا ها
_مگه تو مافیا هستی؟ خطرناکه
زده به سرت
+نه بابا پلن دارم
_چیه
+خب مگه بعضی از دخترا نمیرن تو قسمت مافیا ها خوشگذرونی منم به عنوان یکی از اونا میرم و تو اونجا سعی میکنم خودمو کاری کنم که قبول کنن منو به عنوان برده قبول کنن و بعد مدتی اونارو لو بدم البته با مدرک که یکم طول میکشه
_آهان فکر خوبیه ها
+پوزخند
پایان فلش بگ
ساعت ۹:
ا/ت ویو: یه میکاپ شلوغ کردم و یه لباس باز پوشیدم(اسلاید بعد)
موهام رو هم شل بستم که تعداد کمی ریخته بودن رو گردنم و این دل ادم رو میبرد
رفتم به کلوب بوی انواع مشروب ها و سیگار ها به مشامم میخورد
حالم بد شد ولی یه پلیس باج نمیده
وارد قسمت مافیا ها شدم از شانس
گو💩هم فقط چهارتا دختر بود که با من میشدیم پنج که داشتن خودشون رو به پسرا می مالیدن و دلبری میکردن
یکی از پسرا گفت افتخار میدین بعد از اینجا بریم خونه ی من
خواستم اسپری فلفل رو از کیفم دربیارم ولی جلوی خودم رو گرفتم برای محض احتیاط یه سری وسایل رو گذاشته بودم تو کیفم
بقیه هم هر هر هر می خندیدن
به جز یکی شون که انگاری ادم بود و مثل اینا خاصیت حیوون رو نداشت
خلاصه با صدای اروم و جدی گفتم قصد همچین کاری رو ندارم و اومدم فقط نوشیدنی بخورم گارسون اومد و من مجبوری یه لیوان ودکا سفارش دادم
بعد یک ساعت :دیگه یه ساعتی مخشون رو بدست آوردم حالا وقتش بود که سوالم رو بپرسم
با قاشق به لیوانم زدم که توجه ها جلب مت شد گفتم اقایون من شغلی خودم ندارم کدومتون میتونین من رو به عنوان برده عمارت قبول کنید
اون پسره جدی که میگفتم با صدای جذابی گفت من میتونم
(بله بالاخره بعد ده پارت ته رو اوردیم وسط🗿🤣)
شرایط رو میخواستم بپرسم که گفت شرایط رو تو عمارت بهت میگم
گایز تورو خدا حمایت کنید خودتونم میبینید که شرط نمیزارم
۱۲.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.