فیک خیانت p14
سرم رو از گوشیم درآردم که اون یک مرد بود که داشت با لبخند ترسناکی بهم نگاه میکرد . دستشو از روی پام برداشتم و گفتم
ا/ت:داری چه غلطی میکنی مرتیکه ه.زه.
مرده:بدنت خیلی خوشگله . میخواستی لباس باز نپوشی خانوم کوچولو
ا/ت ویو: میخواستم سر به سرش بزارم پس کرواتشو گرفتم و کشیدم سمت خودم صورتمو نزدیک صورتش کردم جوری که مثلا میخواستم ببوسمش . اونم چشماشو بسته بود . وقتی دیگه خیلی رفته بود تو حس یک سیلی محکم زدم تو گوشش و گفتم
ا/ت:(پوزخند صدا دار) واقعا فکر کردی میبوسمت ؟ من حتی تو حالت مستی هم به حرومزاده هایی مثل تو پا نمیدم .و کیفمو برداشتم و رفتم سمت یونا دستش رو گرفتم و به سمت خونه حرکت کردیم . تو راه یونا هی غرغر میکرد منم قضیه رو براش تعریف کردم تا ساکت بشه . و ساکت هم شد .
بعد از ده دقیقه رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدیم و زنگ درو فشار دادیم که آجوما در رو باز کرد. رفتیم داخل که دیدم شام رو هم حا۱ر کرده شام خوردیم که من به یونا گفتم
ا/ت:یونا ببین رییسم بهم یک هفته مرخصی داده . به نظرت این یک هفته رو بریم سفر؟؟
یونا:اومممم... فکر خوبیه خب اما کجا بریم تو این فرصت کم ؟
ا/ت: خب میتونیم یک سفر کوتاه بریم ایران و منم جاهای دیدنیشو بهت نشون بدم چطوره به نظرت؟
یونا:خوبه . پس من میرم لباسام رو جمع میکنم که فردا صبح راه بیفتیم .
ا/ت:باشه
راوی: (دوستان گل وقتی میخونین یک کامنت هم بزارید لطفا) و هردو رفتن داخل اتاق هاشون و لباساشون رو جمع کردن و .......
تهیونگ ویو: شب رو کنار جنی تو اتاق مشترکم با ا/ت خوابیدیم . البته قبلا مشترک بود دیگه اتاق مشترک من و جنی بود . تصمیم گرفتم دیگه اصلا به ا/ت فگر نکنم خودش برمیگرده . اصلا برم نگرده جنی پیشم هست اون مثل ا/ت نیس که از صبح تا شب همش سرکار باشه و همش سرش مشغول باشه نه جنی اینطور نیس اون همه نیازهامو فراهم میکنه و همش حواسش بهم هست اون بی نقصه . همونطور با خودم حرف میزدم که کم کم چشمام گرم شد و.....
ا/ت ویو: صبح با نوری که از پنجره اتاق به چشمم میتابید از خواب نازنینم بیدار شدم یک نگاه به ساعت کردم ساعت هشت بود . پرواز ساعت ۱۱ بود . از تختم بلند شدم و رفتم حموم لباسام رو درآوردم . دوش آب گرم رو باز کردم رفتم زیرش و .....
بعد از سی دقیقه اومدم بیرون و سریع یک لباس انتخاب کردم و پوشیدم .(اسلاید دوم لباس ا/ت برای فرودگاه) و یک میکاپ ساده کردم موهام رو باز گذاشتم . ساعت نه بود رفتم بیرون از اتاق و رفتم در اتاق یونا و در زدم صدایی نشنیدم گفتم شاید خوابه . آرومدر اتاق رو باز کردم و دیدم یونا نییت صدای شیر آب میومد که فهمیدم رفته حموم . از اتاقش خارج شدم رفتم پایین که دیدم آجوما صبحانه رو حاضر کرده . رفتم نشستم سر میز و گفتم
ا/ت:سلام آجوما صبح بخیر
آجوما:سلام دخترم صبح توهم بخیر
راوی:ا/ت سر میز نشسته بود و منتظر یونا بود که زنگ خونه به صدا دراومد و ا/ت بلند شد و رفت درو باز کرد و...
ا/ت ویو: رفتم درو باز کردم که اون .........
ایم از این پارت لطفا یکم بیشتر حمایت کنیدحداقل یک چیزی کامنت کنید خب.
لطفا من رو حمایت کنید و ممنون از اینکه خوندید .
شرطا .. ۲۰ لایک ❤️
ممنون
ا/ت:داری چه غلطی میکنی مرتیکه ه.زه.
مرده:بدنت خیلی خوشگله . میخواستی لباس باز نپوشی خانوم کوچولو
ا/ت ویو: میخواستم سر به سرش بزارم پس کرواتشو گرفتم و کشیدم سمت خودم صورتمو نزدیک صورتش کردم جوری که مثلا میخواستم ببوسمش . اونم چشماشو بسته بود . وقتی دیگه خیلی رفته بود تو حس یک سیلی محکم زدم تو گوشش و گفتم
ا/ت:(پوزخند صدا دار) واقعا فکر کردی میبوسمت ؟ من حتی تو حالت مستی هم به حرومزاده هایی مثل تو پا نمیدم .و کیفمو برداشتم و رفتم سمت یونا دستش رو گرفتم و به سمت خونه حرکت کردیم . تو راه یونا هی غرغر میکرد منم قضیه رو براش تعریف کردم تا ساکت بشه . و ساکت هم شد .
بعد از ده دقیقه رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدیم و زنگ درو فشار دادیم که آجوما در رو باز کرد. رفتیم داخل که دیدم شام رو هم حا۱ر کرده شام خوردیم که من به یونا گفتم
ا/ت:یونا ببین رییسم بهم یک هفته مرخصی داده . به نظرت این یک هفته رو بریم سفر؟؟
یونا:اومممم... فکر خوبیه خب اما کجا بریم تو این فرصت کم ؟
ا/ت: خب میتونیم یک سفر کوتاه بریم ایران و منم جاهای دیدنیشو بهت نشون بدم چطوره به نظرت؟
یونا:خوبه . پس من میرم لباسام رو جمع میکنم که فردا صبح راه بیفتیم .
ا/ت:باشه
راوی: (دوستان گل وقتی میخونین یک کامنت هم بزارید لطفا) و هردو رفتن داخل اتاق هاشون و لباساشون رو جمع کردن و .......
تهیونگ ویو: شب رو کنار جنی تو اتاق مشترکم با ا/ت خوابیدیم . البته قبلا مشترک بود دیگه اتاق مشترک من و جنی بود . تصمیم گرفتم دیگه اصلا به ا/ت فگر نکنم خودش برمیگرده . اصلا برم نگرده جنی پیشم هست اون مثل ا/ت نیس که از صبح تا شب همش سرکار باشه و همش سرش مشغول باشه نه جنی اینطور نیس اون همه نیازهامو فراهم میکنه و همش حواسش بهم هست اون بی نقصه . همونطور با خودم حرف میزدم که کم کم چشمام گرم شد و.....
ا/ت ویو: صبح با نوری که از پنجره اتاق به چشمم میتابید از خواب نازنینم بیدار شدم یک نگاه به ساعت کردم ساعت هشت بود . پرواز ساعت ۱۱ بود . از تختم بلند شدم و رفتم حموم لباسام رو درآوردم . دوش آب گرم رو باز کردم رفتم زیرش و .....
بعد از سی دقیقه اومدم بیرون و سریع یک لباس انتخاب کردم و پوشیدم .(اسلاید دوم لباس ا/ت برای فرودگاه) و یک میکاپ ساده کردم موهام رو باز گذاشتم . ساعت نه بود رفتم بیرون از اتاق و رفتم در اتاق یونا و در زدم صدایی نشنیدم گفتم شاید خوابه . آرومدر اتاق رو باز کردم و دیدم یونا نییت صدای شیر آب میومد که فهمیدم رفته حموم . از اتاقش خارج شدم رفتم پایین که دیدم آجوما صبحانه رو حاضر کرده . رفتم نشستم سر میز و گفتم
ا/ت:سلام آجوما صبح بخیر
آجوما:سلام دخترم صبح توهم بخیر
راوی:ا/ت سر میز نشسته بود و منتظر یونا بود که زنگ خونه به صدا دراومد و ا/ت بلند شد و رفت درو باز کرد و...
ا/ت ویو: رفتم درو باز کردم که اون .........
ایم از این پارت لطفا یکم بیشتر حمایت کنیدحداقل یک چیزی کامنت کنید خب.
لطفا من رو حمایت کنید و ممنون از اینکه خوندید .
شرطا .. ۲۰ لایک ❤️
ممنون
۱۹.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.