پارت ۵ عشق عجیب ولی زیبا
پارت ۵ عشق عجیب ولی زیبا
نیم ساعت بعد =
دیانا = هووف چرا نمیاننننن
دینگ دینگ ( زنگ گوشی )
دیانا: بلاخره بله؟
مربی: دیانا محمد بغل پنجره اتاقته چمدونتو بنداز
دیانا: اوفف استاد هس میکنم مافیام بهد دارم از کشورم فرار میکنم. 😂😂
مربی: باشه نمک نریز حمد منتظرته
دیانا: چشم بای
مربی: بای
پایان مکالمه
دیانا ویو:
خب خب این پنجررو باز کنم
(پنجررو باز کرد)
دیانا: سیلام
محمد: سیلام چمدونتو بنداز
دیانا: باهاش چمدون نیست ۳ تا کیفه اگه چمدون بندازم که تا بیای بکیریش کتلت شدی رو زمین
محمد: باشه خانم با نمک کیفتو بنداز 😂
دیانا: بیگیر
( کیف هاشو انداخ)
دیانا خب تو برو من یه ۱۰ دقیقه دیگه میام
محمد: باشه بای
دیانا: بای
دیانا ویو:
خب برم لباسمو بپوشم که برم
درو کمدمو باز کردم یه لباسمشمی بایه شلوار پارچه ای ورداشتم پثشیدم رفتم پایین
تهیونگ: سلام کجا میری؟؟
دیانا: استادم اونده دنبالم بریم پارک چون بقیه میرن واسه مسابقات باید بریم
تهیونگ: تو که مسابقه نمیری
تهیونگ: اره ولی خب چون از همه ی بچه ها حرفه ای ترم باید برم کمک استادمون
تهیونگ: اها
دیانا: محمد رف؟؟
تهیونگ: اره
دیانا: یدقیقه صبر نداشت باهم میرفتیم (چه خوب داره نقش بازی می کنهههه)
تهیونگ: من چه بدونم
دیانا: باشه حالا من برم بای
تهیونگ : بای
( دیانا از خونه خارج شد)
دیانا: اخیش (نفس عمیق) این مرحله به راحتی رد شد
(دیانا میرود در ماشین را باز میکند و داخل ماشین میشیند)
دیانا: سلام
بقیه: سلام
استاد: داداشت بهت شک نکرد
دیانا: نه بابا یجوری پیچپندمش
محمد: چقدر کیفت سنکین بود
دیانا: وسیله ریختم توش
محمد: هووم
مریی : بریم؟
بقیه: بله
راوی: ماشین حرمت کرد بعن ۲۰ مین رسیدن فرودگاه
دیانا: کارای پروازو کردیم داشتیم سوار نیشدیم که خوردم به یکی افتادم زمین سرمو اوردم بالا که دیدم.........
جونگ کوکه
دیانا: کوک!
کوک: دیانا!
دیانا: اینجا چیکار میکنی؟؟
کوک: واسه کنسرت داریم میریم امریکا اشتباهی سوار این هواپیما شدم تو اینجا چیکار میکنی
دیانا: واسه مسابقات
کوک: اها باشه من برم داره دیر میشه
راوی: در همین لحظه دیانا صدای تهیونگ رو شنید
تهیونگ: کوک چرا سوار این هواپیما شدی داره دیر میشه ها راستی حانم کیه؟؟ (دیانا ماسک زده و اصلا شناخته نمیشه)
دیانا:(اروم) کوک تروخدا بگو نمیشناسمش
کوک: نمیشناسمش
ته ته: اها بیا بریم
کوک: اومدم
کوک: اروم: بهت پیام میدم
دیانا: باشه
راوی: جونگ کوم رفت و دیانا هم سپار هواپیما شد و کنار مربی اش نشت
دیانا: کنار پنجرع نشستم که.......
پایان
منتظر پارت بعد باشید......
نیم ساعت بعد =
دیانا = هووف چرا نمیاننننن
دینگ دینگ ( زنگ گوشی )
دیانا: بلاخره بله؟
مربی: دیانا محمد بغل پنجره اتاقته چمدونتو بنداز
دیانا: اوفف استاد هس میکنم مافیام بهد دارم از کشورم فرار میکنم. 😂😂
مربی: باشه نمک نریز حمد منتظرته
دیانا: چشم بای
مربی: بای
پایان مکالمه
دیانا ویو:
خب خب این پنجررو باز کنم
(پنجررو باز کرد)
دیانا: سیلام
محمد: سیلام چمدونتو بنداز
دیانا: باهاش چمدون نیست ۳ تا کیفه اگه چمدون بندازم که تا بیای بکیریش کتلت شدی رو زمین
محمد: باشه خانم با نمک کیفتو بنداز 😂
دیانا: بیگیر
( کیف هاشو انداخ)
دیانا خب تو برو من یه ۱۰ دقیقه دیگه میام
محمد: باشه بای
دیانا: بای
دیانا ویو:
خب برم لباسمو بپوشم که برم
درو کمدمو باز کردم یه لباسمشمی بایه شلوار پارچه ای ورداشتم پثشیدم رفتم پایین
تهیونگ: سلام کجا میری؟؟
دیانا: استادم اونده دنبالم بریم پارک چون بقیه میرن واسه مسابقات باید بریم
تهیونگ: تو که مسابقه نمیری
تهیونگ: اره ولی خب چون از همه ی بچه ها حرفه ای ترم باید برم کمک استادمون
تهیونگ: اها
دیانا: محمد رف؟؟
تهیونگ: اره
دیانا: یدقیقه صبر نداشت باهم میرفتیم (چه خوب داره نقش بازی می کنهههه)
تهیونگ: من چه بدونم
دیانا: باشه حالا من برم بای
تهیونگ : بای
( دیانا از خونه خارج شد)
دیانا: اخیش (نفس عمیق) این مرحله به راحتی رد شد
(دیانا میرود در ماشین را باز میکند و داخل ماشین میشیند)
دیانا: سلام
بقیه: سلام
استاد: داداشت بهت شک نکرد
دیانا: نه بابا یجوری پیچپندمش
محمد: چقدر کیفت سنکین بود
دیانا: وسیله ریختم توش
محمد: هووم
مریی : بریم؟
بقیه: بله
راوی: ماشین حرمت کرد بعن ۲۰ مین رسیدن فرودگاه
دیانا: کارای پروازو کردیم داشتیم سوار نیشدیم که خوردم به یکی افتادم زمین سرمو اوردم بالا که دیدم.........
جونگ کوکه
دیانا: کوک!
کوک: دیانا!
دیانا: اینجا چیکار میکنی؟؟
کوک: واسه کنسرت داریم میریم امریکا اشتباهی سوار این هواپیما شدم تو اینجا چیکار میکنی
دیانا: واسه مسابقات
کوک: اها باشه من برم داره دیر میشه
راوی: در همین لحظه دیانا صدای تهیونگ رو شنید
تهیونگ: کوک چرا سوار این هواپیما شدی داره دیر میشه ها راستی حانم کیه؟؟ (دیانا ماسک زده و اصلا شناخته نمیشه)
دیانا:(اروم) کوک تروخدا بگو نمیشناسمش
کوک: نمیشناسمش
ته ته: اها بیا بریم
کوک: اومدم
کوک: اروم: بهت پیام میدم
دیانا: باشه
راوی: جونگ کوم رفت و دیانا هم سپار هواپیما شد و کنار مربی اش نشت
دیانا: کنار پنجرع نشستم که.......
پایان
منتظر پارت بعد باشید......
۴.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.