خون خاص
#خون_خاص
#پارت_۱۶
(دو روز بعد از خاکسپاری)
از خواب بلند شدم هنوز تو اون لحظه ها جلو چشم بود.
اه رادین حتما دو روزه که خون نخورده بزار بپرسم.
لباسم خوب بود نیاز به تعویض نداشت 😕 خوب بزار ببینم در بازه((قاچ) صدای باز کردن در) اه بازه .
امدم بیرون که یه خدمتکا جلوم ظاهر شد؛ یه جیغ خفیف کشیدم و بعد از اینکه به خودم اومدم گفتم رادین کجاس
گفت:
خدمتکار– طبقه آخر در سیاه
_ممنون
به طبقه بالا رفتم و در سیاه رو دیدم تنها اتاق اونجا این بشر خود درگیری داره بدبخت. واسا اصلا من اینجا چی کار میکنم اههههههههه بیخیال تا اینجا که اومدم بقیش رو هم میرم
رفتم جلو و در زدم جوابی نشنیدم درو باز کردم که با دیدن وسایل شکنجه افتادم اونجا پر خون بود.
با....باورم نمیشه
_چرا اینجا......
حرفم نیمه موند باصدای رادین که گفت:
رادین _ اینجا چیکار میکنی ؟(عصبی)
_من..... خوب من ...
یهو مچ دستم رو گرفت و کشید تو
_داری چیکار میکنی؟
رادین _کی بهت اجازه داد که بیای اینجا و چرا امدی ؟(خیلی عصبی)
_من خوب....من
رارین _انقدر من ، من ، نکن میخوای بمیری باشه
_من فقط میخواستم بدونم این چند روز رو خون خوردی یا نه میخواستم بهت خون بدم از خدمتکار پرسیدم گفت بیام اینجا(با فریاد ، ترسیده ، با گریه)
ادامه دارد.......~~~~
#پارت_۱۶
(دو روز بعد از خاکسپاری)
از خواب بلند شدم هنوز تو اون لحظه ها جلو چشم بود.
اه رادین حتما دو روزه که خون نخورده بزار بپرسم.
لباسم خوب بود نیاز به تعویض نداشت 😕 خوب بزار ببینم در بازه((قاچ) صدای باز کردن در) اه بازه .
امدم بیرون که یه خدمتکا جلوم ظاهر شد؛ یه جیغ خفیف کشیدم و بعد از اینکه به خودم اومدم گفتم رادین کجاس
گفت:
خدمتکار– طبقه آخر در سیاه
_ممنون
به طبقه بالا رفتم و در سیاه رو دیدم تنها اتاق اونجا این بشر خود درگیری داره بدبخت. واسا اصلا من اینجا چی کار میکنم اههههههههه بیخیال تا اینجا که اومدم بقیش رو هم میرم
رفتم جلو و در زدم جوابی نشنیدم درو باز کردم که با دیدن وسایل شکنجه افتادم اونجا پر خون بود.
با....باورم نمیشه
_چرا اینجا......
حرفم نیمه موند باصدای رادین که گفت:
رادین _ اینجا چیکار میکنی ؟(عصبی)
_من..... خوب من ...
یهو مچ دستم رو گرفت و کشید تو
_داری چیکار میکنی؟
رادین _کی بهت اجازه داد که بیای اینجا و چرا امدی ؟(خیلی عصبی)
_من خوب....من
رارین _انقدر من ، من ، نکن میخوای بمیری باشه
_من فقط میخواستم بدونم این چند روز رو خون خوردی یا نه میخواستم بهت خون بدم از خدمتکار پرسیدم گفت بیام اینجا(با فریاد ، ترسیده ، با گریه)
ادامه دارد.......~~~~
۱.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.