Sweet sin
Sweet sin
P⁵ (خجالت شیرین)
03-07-1982
چیزی شیرین تر از دیدن خجالتت بود؟
یا لپ هات که به زودی سرخ میشدن؟صدات.. صدات دل آدمو میبره.. چشمات.. میخام توی دریای چشمات غرق شم.. دستات؟ یعنی میشه یه روزی دستات مال من بشن؟
" کیم تهیونگ ۳ جولای ۱۹۸۲ "
_ خسته نمیشی اینقدر کار میکنی؟
با صدای جونگکوک سرشو بلند کرد و به چشمای تیله ای سیاهش خیره شد.
_ خسته که میشم ولی خب چاره ای نیست.
جونگکوک لبخند تلخی زد و سرشو پایین انداخت.
تهیونگ که در حال تماشای نیمرخ کیوت و لپ های سرخ شده پسر مقابلش بود با صدای در به خودش اومد و جواب داد:
_ بیا تو.
در باز شد و پسری خوش هیکل در چهارچوب در ظاهر شد.
_قربان..وقت شامه تشریف میارین پایین؟
تهیونگ سرشو به تایید تکون داد و پسر از اتاق خارج شد.
پرونده هارو جمع کرد و جلو جونگکوک ایستاد و چونشو گرفت و مجبورش کرد تا نگاهش کنه.
_ چرا سرتو میندازی پایین؟
_ خب..ازتون خجالت میکشم!
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گفت:
_ بهت گفته بودم تو تنهایی منو جمع نبند.
جونگکوک سرشو عقب کشید تا از حصار دست تهیونگ چونشو آزاد کنه و دوباره سرشو پایین انداخت.
_ من دوست ندارم زیاد باهاتون صمیمی باشم آقای کیم.
تهیونگ ریز خندید و سرشو به تاسف تکون داد.
_ پس تشریف بیارید بریم شام بخوریم آقای جئون.
جونگکوک پنهانی خندید و بلند شد و پشت سر تهیونگ به راه افتاد و هردو اتاق رو ترک کردن.
__________________
در حال بررسیپرونده هایی بود که صدای در حواسش رو پرت کرد.
_ کیه؟
_ منم قربان یونسو
با شنیدن اسم لبخند ریزی زد و اجازه ورود به خدمتکارش داد.
_ قربان ببخشید. وقت شامه تشریفمیارین پایین؟
یونگی سرشو به تایید تکون داد و یونسو از اتاق خارج شد..
از پشت میز بلند شد و لباسشو تو تنش مرتب کرد و از اتاق خارج شد و به سمت اتاق جیمین رفت.
_____________________
روی تخت دراز کشیده بود و آهنگی رو زمزمه میکرد.
I follow the Moskva Down to Gorky Park
تا انتهای پارک "گرکی" به دنبال "مسکوا" رفتم
Listening to the wind of change
در حالی که به نسیمی متحولگر گوش میدادم
An August summer night Soldiers passing by
در یک شب تابستانی ماه آگست سربازانی را می دیدم که از جلوی چشمانم می گذرند
Listening to the wind of change
و به نسیمی متحولگر گوش میدادند
The world closing in
دنیا روز به روز کوچکتر می شود
Did you ever think That we could be so close,like brothers
هرگز فکرش را می کردی که روزی مانند دو برادر به هم نزدیک باشیم!؟
The future's in the air
آینده همه جا هست
I can feel it everywhere
آن را همه جا احساس می کنم
Blowing with the wind of change
و با نسیمی متحولگر می وزد
Chorus: Take me to the magic of the moment On a glory night
Where the children of tomorrow dream away In the wind of change
مرا به جادوی لحظه ای از شبی پر شکوه ببر که در آن کودکان فردا در نسیمی متحولگر در آرزویش هستند.
P⁵ (خجالت شیرین)
03-07-1982
چیزی شیرین تر از دیدن خجالتت بود؟
یا لپ هات که به زودی سرخ میشدن؟صدات.. صدات دل آدمو میبره.. چشمات.. میخام توی دریای چشمات غرق شم.. دستات؟ یعنی میشه یه روزی دستات مال من بشن؟
" کیم تهیونگ ۳ جولای ۱۹۸۲ "
_ خسته نمیشی اینقدر کار میکنی؟
با صدای جونگکوک سرشو بلند کرد و به چشمای تیله ای سیاهش خیره شد.
_ خسته که میشم ولی خب چاره ای نیست.
جونگکوک لبخند تلخی زد و سرشو پایین انداخت.
تهیونگ که در حال تماشای نیمرخ کیوت و لپ های سرخ شده پسر مقابلش بود با صدای در به خودش اومد و جواب داد:
_ بیا تو.
در باز شد و پسری خوش هیکل در چهارچوب در ظاهر شد.
_قربان..وقت شامه تشریف میارین پایین؟
تهیونگ سرشو به تایید تکون داد و پسر از اتاق خارج شد.
پرونده هارو جمع کرد و جلو جونگکوک ایستاد و چونشو گرفت و مجبورش کرد تا نگاهش کنه.
_ چرا سرتو میندازی پایین؟
_ خب..ازتون خجالت میکشم!
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گفت:
_ بهت گفته بودم تو تنهایی منو جمع نبند.
جونگکوک سرشو عقب کشید تا از حصار دست تهیونگ چونشو آزاد کنه و دوباره سرشو پایین انداخت.
_ من دوست ندارم زیاد باهاتون صمیمی باشم آقای کیم.
تهیونگ ریز خندید و سرشو به تاسف تکون داد.
_ پس تشریف بیارید بریم شام بخوریم آقای جئون.
جونگکوک پنهانی خندید و بلند شد و پشت سر تهیونگ به راه افتاد و هردو اتاق رو ترک کردن.
__________________
در حال بررسیپرونده هایی بود که صدای در حواسش رو پرت کرد.
_ کیه؟
_ منم قربان یونسو
با شنیدن اسم لبخند ریزی زد و اجازه ورود به خدمتکارش داد.
_ قربان ببخشید. وقت شامه تشریفمیارین پایین؟
یونگی سرشو به تایید تکون داد و یونسو از اتاق خارج شد..
از پشت میز بلند شد و لباسشو تو تنش مرتب کرد و از اتاق خارج شد و به سمت اتاق جیمین رفت.
_____________________
روی تخت دراز کشیده بود و آهنگی رو زمزمه میکرد.
I follow the Moskva Down to Gorky Park
تا انتهای پارک "گرکی" به دنبال "مسکوا" رفتم
Listening to the wind of change
در حالی که به نسیمی متحولگر گوش میدادم
An August summer night Soldiers passing by
در یک شب تابستانی ماه آگست سربازانی را می دیدم که از جلوی چشمانم می گذرند
Listening to the wind of change
و به نسیمی متحولگر گوش میدادند
The world closing in
دنیا روز به روز کوچکتر می شود
Did you ever think That we could be so close,like brothers
هرگز فکرش را می کردی که روزی مانند دو برادر به هم نزدیک باشیم!؟
The future's in the air
آینده همه جا هست
I can feel it everywhere
آن را همه جا احساس می کنم
Blowing with the wind of change
و با نسیمی متحولگر می وزد
Chorus: Take me to the magic of the moment On a glory night
Where the children of tomorrow dream away In the wind of change
مرا به جادوی لحظه ای از شبی پر شکوه ببر که در آن کودکان فردا در نسیمی متحولگر در آرزویش هستند.
۴.۹k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.