proud love پارت18
هانا. خوب مادر جیمین چجوری با پدرش ازدواج کرده
نامجون. مادر جیمین وقتی15سالش بوده با ی اردو مدرسه میان تو جنگل و اونجا پدرشو میبینه عاشقش میشه و ترجیح میده فرار کنه و با معشوقش ازدواج کنه پدر جیمین عاشقش اون دختر میشع اما با اینکه میفهمه دختر قبلا معشوقه ی دیگه ای هم داشته تنفرش زیاد میشه و موقعی ک دوتا بچه دارن هعی اذیتش میکنه و اخرم ک میکشتش ما سعی کردیم جیمنو تغییر بدیم اما نمیشه از وقتی ک اون بلا سرش اومده ی لبخند رو لبش ندیدیم
هانا. ممنونن از کمکت
نامجون. هانا تو میتونی تغییرش بدی کمکش کن
هانا. اخه مگه من چی دارم ک کمکش کنم
نامجون. یچیزی درونته ک جیمین نداره محبت مهربونی توبا کارات اونو تغییر میدی اون بد کرد بهات ولی. یفرصت باید بهش بدب اون دست خودش نیست اکه همینطوری بمونه همه ترکش میکنن و ب خودش اسیب میزنه
هانا. بعدا راجبش فکر میکنم
هانا
با حرفای نامجون تیر تو قلبم فرو رفته بود انگار من با اینکه از جیمین متنفر بودم ولی گذشتش نشون میداد چ دردی کشیده باز ی حس دوست داشتن نسبت ب جیمین داشتم
رفتم تو اتاقم از تو بالکن بیرونو دیدم و اشک گوشه چشممو پاک کردم جیمینی من چقدر درد کشیدی چرا نگفتی چرا انقدر مغروری ولی من کمکت میکنم خوب بشی بهت قول میدم نمیزارم مثل پدرت بشی 🥺
شب
داشتم میرفتم پایین ک صدایی منو ب خودش جلب کرد نامجون بود داشت با تلفن صحبت میکرد و اروم میخندید
نامجون. دلم براش تنگ شده مامی امیدوارم زودتر پیداش کنیم
داشت صحبت میکرد ایی چقدر زر میزنیی هعی قربون صدقه یکی میرفت پشت تلفن ک یکی صدام کرد
کوک. کاری داشتی هانا
هانا. چی ها اها اره با نامجون ی کاری داشتم چیزی شده
کوک. نه فقط شیر موزم تموم شد ته نیست برام درست کنه تو بلندی درست کنی خیلی دلم میخواد🥺🥺🥺
هانا. باشه بریم درست کنیم
رفتیم شیر موز درست کردیم
کوک. هعیی بستههه چقدر میخوریی بقیش مال مننننن هانا. برو بابا تو هر روز شیر موز میخوری یبارم من بخورم اوممم چقدر خوشمزس
کوک. هانا اونو بهم میدی یا من میدونم با تو
هانا. اینو میخوای
کوک. اره
هانا. بیا مال تو همرو خالی کردم رو سرش
کوک. میکشمتتتتت هانااااا
دویید دنبالمم با ی سطل اب پام گیر کرد ب پایه ی مبل خوردم زمین کوک افتاد روم اب خالی شد روم از صورت کوک موز میافتاد رو صورتم
جیمین. اگه عاشقو معشوقیتون تموم شد کوک باید بریم
سریع از هم بلند شدیم ی چش غره ب جیمین رفتم رفتم بالا
جیمین
وقتی هانا تواون وضعیت دیدم عصبی شدم کوک افتاده بود روش لباسشم چسبیده بود ب بدنش رفتم سمتشون کوک رو ب بهونه ای بردم بیرون
هانا
داشتم میرفتم
ک نامجون تو راه رو وایساده بود رفتم پشت دیوار ک منو با این وضع نبینه با اسمی ک پشت تلفن گفت قلبم وایساد باورم نمیشد تعحب کردم بغض کردم
فکر نمیکردم همچین ادمی باشه دستمو گذاشتم رو دهنم تا صدام در نیاد نامجون واقعا اون اون
اینم ازز اینن یکم تو خماری بمونید دستم درد گرفت انقدر نوشتم حالا شاید کم باشه اما اومدم اپلودش کنم دستم خورد اومدم ازش بیرون همه نوشته هام پرواز کرد رفت دوباره از اول نوشتم انگشتمو حس نمیکنم🤣🤣🤣 امیدوارم خوشتون بیادلایک یادتون نره زحمت کشیدم براش🥺💜💜💜 این یکم کوتاه شد من همرو با هم مینویسم بعد تیکه تیکه پارت میکنم میزارمش ببخشید اگه کوتاه بقیشم بعدا میزارم
نامجون. مادر جیمین وقتی15سالش بوده با ی اردو مدرسه میان تو جنگل و اونجا پدرشو میبینه عاشقش میشه و ترجیح میده فرار کنه و با معشوقش ازدواج کنه پدر جیمین عاشقش اون دختر میشع اما با اینکه میفهمه دختر قبلا معشوقه ی دیگه ای هم داشته تنفرش زیاد میشه و موقعی ک دوتا بچه دارن هعی اذیتش میکنه و اخرم ک میکشتش ما سعی کردیم جیمنو تغییر بدیم اما نمیشه از وقتی ک اون بلا سرش اومده ی لبخند رو لبش ندیدیم
هانا. ممنونن از کمکت
نامجون. هانا تو میتونی تغییرش بدی کمکش کن
هانا. اخه مگه من چی دارم ک کمکش کنم
نامجون. یچیزی درونته ک جیمین نداره محبت مهربونی توبا کارات اونو تغییر میدی اون بد کرد بهات ولی. یفرصت باید بهش بدب اون دست خودش نیست اکه همینطوری بمونه همه ترکش میکنن و ب خودش اسیب میزنه
هانا. بعدا راجبش فکر میکنم
هانا
با حرفای نامجون تیر تو قلبم فرو رفته بود انگار من با اینکه از جیمین متنفر بودم ولی گذشتش نشون میداد چ دردی کشیده باز ی حس دوست داشتن نسبت ب جیمین داشتم
رفتم تو اتاقم از تو بالکن بیرونو دیدم و اشک گوشه چشممو پاک کردم جیمینی من چقدر درد کشیدی چرا نگفتی چرا انقدر مغروری ولی من کمکت میکنم خوب بشی بهت قول میدم نمیزارم مثل پدرت بشی 🥺
شب
داشتم میرفتم پایین ک صدایی منو ب خودش جلب کرد نامجون بود داشت با تلفن صحبت میکرد و اروم میخندید
نامجون. دلم براش تنگ شده مامی امیدوارم زودتر پیداش کنیم
داشت صحبت میکرد ایی چقدر زر میزنیی هعی قربون صدقه یکی میرفت پشت تلفن ک یکی صدام کرد
کوک. کاری داشتی هانا
هانا. چی ها اها اره با نامجون ی کاری داشتم چیزی شده
کوک. نه فقط شیر موزم تموم شد ته نیست برام درست کنه تو بلندی درست کنی خیلی دلم میخواد🥺🥺🥺
هانا. باشه بریم درست کنیم
رفتیم شیر موز درست کردیم
کوک. هعیی بستههه چقدر میخوریی بقیش مال مننننن هانا. برو بابا تو هر روز شیر موز میخوری یبارم من بخورم اوممم چقدر خوشمزس
کوک. هانا اونو بهم میدی یا من میدونم با تو
هانا. اینو میخوای
کوک. اره
هانا. بیا مال تو همرو خالی کردم رو سرش
کوک. میکشمتتتتت هانااااا
دویید دنبالمم با ی سطل اب پام گیر کرد ب پایه ی مبل خوردم زمین کوک افتاد روم اب خالی شد روم از صورت کوک موز میافتاد رو صورتم
جیمین. اگه عاشقو معشوقیتون تموم شد کوک باید بریم
سریع از هم بلند شدیم ی چش غره ب جیمین رفتم رفتم بالا
جیمین
وقتی هانا تواون وضعیت دیدم عصبی شدم کوک افتاده بود روش لباسشم چسبیده بود ب بدنش رفتم سمتشون کوک رو ب بهونه ای بردم بیرون
هانا
داشتم میرفتم
ک نامجون تو راه رو وایساده بود رفتم پشت دیوار ک منو با این وضع نبینه با اسمی ک پشت تلفن گفت قلبم وایساد باورم نمیشد تعحب کردم بغض کردم
فکر نمیکردم همچین ادمی باشه دستمو گذاشتم رو دهنم تا صدام در نیاد نامجون واقعا اون اون
اینم ازز اینن یکم تو خماری بمونید دستم درد گرفت انقدر نوشتم حالا شاید کم باشه اما اومدم اپلودش کنم دستم خورد اومدم ازش بیرون همه نوشته هام پرواز کرد رفت دوباره از اول نوشتم انگشتمو حس نمیکنم🤣🤣🤣 امیدوارم خوشتون بیادلایک یادتون نره زحمت کشیدم براش🥺💜💜💜 این یکم کوتاه شد من همرو با هم مینویسم بعد تیکه تیکه پارت میکنم میزارمش ببخشید اگه کوتاه بقیشم بعدا میزارم
۳۴.۶k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.