پارت سوم
با حالت مالاکانه ای گفت: من دخترتونو میبرن
پدرم با تعجب از از
او پرسید: پس شام نمیخورید
؟ مرد رو ب
ه پدرم کرد و گفت: بکر نکنم میلی به غذایی
که با پول خودم درست کردید داشته باشم
بعد دست ات رو گرفت و از خونه بیرون رفت
ـ
ات رو سوار ماشین کرد و شروع به رانندگی کرد
وست راه دستش رو رو ران پای ات گذاشت و فشار داد
ات ناله ای کرد مرد روبه ات کرد و پرسید اسمت ات درسته
ات: بله
مرد: اسم من هم ران هایتانی هست
از امروز مال منی چه بخای و چه نخا
ادامه دارد اگر پارت بعد رو میخاید ۱۰ کامنت و ۱۰لایک
پدرم با تعجب از از
او پرسید: پس شام نمیخورید
؟ مرد رو ب
ه پدرم کرد و گفت: بکر نکنم میلی به غذایی
که با پول خودم درست کردید داشته باشم
بعد دست ات رو گرفت و از خونه بیرون رفت
ـ
ات رو سوار ماشین کرد و شروع به رانندگی کرد
وست راه دستش رو رو ران پای ات گذاشت و فشار داد
ات ناله ای کرد مرد روبه ات کرد و پرسید اسمت ات درسته
ات: بله
مرد: اسم من هم ران هایتانی هست
از امروز مال منی چه بخای و چه نخا
ادامه دارد اگر پارت بعد رو میخاید ۱۰ کامنت و ۱۰لایک
۱۱۳
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.