P20

P20
ویو هوپی
و در ماشین رو از اونطرف برام باز کرد دستم رو گرفت و با ملایمت به معنا پیاده شو کشید و منم پیاده شدم هنوز داشتم نگاه پاساژ میکردم کا دستم رو دوباره به ارومی به طرف پاساژ کشید
هوپی. چ.... چرا.... اومدیم..... اینجا؟*لکنت_تعجب*
همونطور که دستم تو دستش بود وایساد و برگشت طرفم
یونگی. برای خرید اومدیم اینجا تو هم هرچی میخوای بخر حرف اضافی هم نزن چون حتی اگه بخوام کل این پاساژ رو بخرم برای من پولی نیست پس هرچقدر دوست داری لباس و وسایل مورد نیازت رو بگیر
هوپی. اوهوم.... ف... فقط.... می... میشه دستم رو ول کنی؟
دستم رو محکم تر گرفت
یونگی. نه، گفتم حرف اضافی نزن بچه
هوپی. اخه......
یونگی. اخه اما اگر نداریم همین که گفتم باشه؟
سرم رو کمی انداختم پایین
هوپی. اوهوم
کمی نزدیک تر شد و چونم رو گرفت و سرم رو بلند کرد
یونگی. ببینمت
وقتی اینو گفت نگاهش کردم که نگاهش رفت سمت لبام و انگشت شصتش رو گذاشت رو لب پایینم و گفت: چیشد؟ ناراحت شدی؟*همچنان همونطور*
سعی کردم چونم رو از دستش در بیارم
هوپی. ن... نه
چونم رو سفت تر گرفت و نگاهش رو به شمام دوخت
یونگی. پس چرا جواب منو صاف نمیدی؟
هوپی......


خب برگشتم هم ی پارت دیگه میزارم الان باید برم بای بای