part¹⁶
واس جیمین و اشتباهی گذاشتم
جیمین:اوکی بیبی
ات:اوکی بیبی*اداشو دراورد*
جیمین:*ترسناک*
ات:😒
ات ویو
اجوما: ارباب ات بیاین برایه ناهار
ات:اوکی
اجوما رفت
ات: اوکی جیمین بریم واسه ناهار
جیمین:همین الا خوردی
ات:بشین بابا کی خوردم
جیمین:عا راست میگی بریم
لا جیمین رفتیم پایین تا ناهار بخوریم
رفتیم سره میز
ات:اجوما
اجوما؛ جانم
ات: میشه برام کیک شکلاتی درست کنی🥺
اجوما:باشه دخترم
ات:ممنون
جیمین: چقد میخوری تو
ات: متاسفانه انسان ها نباید به مال مردم چشم داشته باشن
جیمین: احیانا تو به مال من چشم نداری که به اجوما میگی واست اینو اونو درست کنه وقتی که وسایلش با پوله من
ات: پولشو میدم
جیمین: کِی
ات: الا
جیمین: بده
و دستشو اورد جلو ات
ات چندتا دستمال گذاشت کف دست جیمین و با یه دستمال قاشقشو تمیز کرد و دستمال و گذاشت کف دست جیمین و
گف: بابای
جیمینم اصبانی بلند شد و رفت محکم از مچ ات گرفت
جیمین: دوست نداشتم تنبیهت کنم حداقل نه انقد زود ولی واقعا لجبازی و تا الا هزار دفعه از خط قرمزام رد شدی
ات و برد تو یه اتاقی و پرتش کرد رو یه چیزی که شبیه تخت بود ولی روش هیچ ملافه ای نبود و شباهت چندانیم با تخت نداشت چون فقط چهار تا پایه استیل و یه تخته استیل که رو اون پایه ها چسبیده بودن ات وایساد و داشت به جیمین نگاه میکرد و جیمین داشت میرفت سمت یه چیزی شبیه یخچال و سطل استیل از توش اورد بیرون که ازش بخار میومد بیرون اومد نزدیک ات و گفت
جیمین: خب بیب به نظر میرسه عاشق تنبیه شدنی و اون شلاقا کار ساز نبوده از اون جایی که عاشق تنبیه شدنی برات یه چیزی اوردم
اومدو لباسای ات و دراورد و اتُ گذاشت رو اون چیز فلزیو ات و داگی کرد
ات: هی جیمین معذرت میخوام
که یهو یه چیز مکعبی که گوشه های تیزی داشت و خیلی سرد بود باشدت و سرعت رفت توش و دیواره هاش و خراش داد وبه خاطر درد ات جیغ زد
جیمین: خوشمیگذره که از هیجان داری جیغ میزینی
ایندفعه چندتا انداخت و ات هنوز درحال درد کشیدن و جیغ زدن بود بعد از چند دقیقه که یخا بیشتر شده بود و بعضیا آب و سرما دلش وه درد میکرد به طرز فاجعه آوری درد گرفته بود و حسابی رنگش مریده بود و کم مونده بود بیهوش شه همینجوریشم اتاق خیلی سرد بود
ات: جیم...ین جیمین معذرت.........میخوام خواه..هش میکنم بس..بسه
جیمین: از اونجایی که بهم خوش گذشت بازم میخوام
ات: تروخدا لطفااااا*با ترس*
جیمین: ولی کلی کار ریخته رو سرم پس باید برم،هوم
همین که جیمین رفت ات افتاد زمین
ات: آییییییییی آه وای خدا
اجوما: دخترم گفته نبودم زیاد حرف نزن وسر به سر ارباب نزار شانس اوردی نزدتت
و به دست ات بعد ضد عفونی کردن سرمی وصل کرد چون انگاری خیلی درد داشت سرم باعث میشد دردش بهترشه و بخوابه
جیمین:اوکی بیبی
ات:اوکی بیبی*اداشو دراورد*
جیمین:*ترسناک*
ات:😒
ات ویو
اجوما: ارباب ات بیاین برایه ناهار
ات:اوکی
اجوما رفت
ات: اوکی جیمین بریم واسه ناهار
جیمین:همین الا خوردی
ات:بشین بابا کی خوردم
جیمین:عا راست میگی بریم
لا جیمین رفتیم پایین تا ناهار بخوریم
رفتیم سره میز
ات:اجوما
اجوما؛ جانم
ات: میشه برام کیک شکلاتی درست کنی🥺
اجوما:باشه دخترم
ات:ممنون
جیمین: چقد میخوری تو
ات: متاسفانه انسان ها نباید به مال مردم چشم داشته باشن
جیمین: احیانا تو به مال من چشم نداری که به اجوما میگی واست اینو اونو درست کنه وقتی که وسایلش با پوله من
ات: پولشو میدم
جیمین: کِی
ات: الا
جیمین: بده
و دستشو اورد جلو ات
ات چندتا دستمال گذاشت کف دست جیمین و با یه دستمال قاشقشو تمیز کرد و دستمال و گذاشت کف دست جیمین و
گف: بابای
جیمینم اصبانی بلند شد و رفت محکم از مچ ات گرفت
جیمین: دوست نداشتم تنبیهت کنم حداقل نه انقد زود ولی واقعا لجبازی و تا الا هزار دفعه از خط قرمزام رد شدی
ات و برد تو یه اتاقی و پرتش کرد رو یه چیزی که شبیه تخت بود ولی روش هیچ ملافه ای نبود و شباهت چندانیم با تخت نداشت چون فقط چهار تا پایه استیل و یه تخته استیل که رو اون پایه ها چسبیده بودن ات وایساد و داشت به جیمین نگاه میکرد و جیمین داشت میرفت سمت یه چیزی شبیه یخچال و سطل استیل از توش اورد بیرون که ازش بخار میومد بیرون اومد نزدیک ات و گفت
جیمین: خب بیب به نظر میرسه عاشق تنبیه شدنی و اون شلاقا کار ساز نبوده از اون جایی که عاشق تنبیه شدنی برات یه چیزی اوردم
اومدو لباسای ات و دراورد و اتُ گذاشت رو اون چیز فلزیو ات و داگی کرد
ات: هی جیمین معذرت میخوام
که یهو یه چیز مکعبی که گوشه های تیزی داشت و خیلی سرد بود باشدت و سرعت رفت توش و دیواره هاش و خراش داد وبه خاطر درد ات جیغ زد
جیمین: خوشمیگذره که از هیجان داری جیغ میزینی
ایندفعه چندتا انداخت و ات هنوز درحال درد کشیدن و جیغ زدن بود بعد از چند دقیقه که یخا بیشتر شده بود و بعضیا آب و سرما دلش وه درد میکرد به طرز فاجعه آوری درد گرفته بود و حسابی رنگش مریده بود و کم مونده بود بیهوش شه همینجوریشم اتاق خیلی سرد بود
ات: جیم...ین جیمین معذرت.........میخوام خواه..هش میکنم بس..بسه
جیمین: از اونجایی که بهم خوش گذشت بازم میخوام
ات: تروخدا لطفااااا*با ترس*
جیمین: ولی کلی کار ریخته رو سرم پس باید برم،هوم
همین که جیمین رفت ات افتاد زمین
ات: آییییییییی آه وای خدا
اجوما: دخترم گفته نبودم زیاد حرف نزن وسر به سر ارباب نزار شانس اوردی نزدتت
و به دست ات بعد ضد عفونی کردن سرمی وصل کرد چون انگاری خیلی درد داشت سرم باعث میشد دردش بهترشه و بخوابه
۵۶۱
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.