پارت آخر
عشق مافیا { پارت 8}
که یکدفعه .....
پریدم وسط .
ا/ت : بسهههههه
یونگی : چرا بس کنیم
ا/ت : لطفا نمیخوام شاهد دعوا و مرگ یکیتون باشم .
کوک : خیل خب باشه یونگی بیا بس کنیم
یونگی : فقط بخاطر تو ا/ت ( رفت با کوک دست داد )
ا/ت : مرسی
من و یونگی از اونجا رفتیم .
پرش زمان به خونه :
ا/ت : یونگی هنوز از من بدت میاد ؟
یونگی : قبلاً آره ولی الان نه ( رفت ا/ت رو بغل کرد )
ا/ت : یعنی الان منو دوست داری ؟
یونگی : آ...آره
یونگی خیلی قشنگ منو نگاه میکرد . نگاه یونگی زیبا بود . احساس میکردم که منم دیگه دوسش دارم اون صورت قشنگ و پیشی طور باعث میشد که دوسش داشته باشم .
چند سال بعد :
الان چند سالی میگذره و منو یونگی همو دوست داریم . یه بچه داریم و اون رو خیلی هم دوست داریم .
پایان فیک .
دوستان اینم از فیک ما ببخشید که کم بود دیگه . امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂
در ضمن همین امروز فیک جدید رو میزارم🫀
که یکدفعه .....
پریدم وسط .
ا/ت : بسهههههه
یونگی : چرا بس کنیم
ا/ت : لطفا نمیخوام شاهد دعوا و مرگ یکیتون باشم .
کوک : خیل خب باشه یونگی بیا بس کنیم
یونگی : فقط بخاطر تو ا/ت ( رفت با کوک دست داد )
ا/ت : مرسی
من و یونگی از اونجا رفتیم .
پرش زمان به خونه :
ا/ت : یونگی هنوز از من بدت میاد ؟
یونگی : قبلاً آره ولی الان نه ( رفت ا/ت رو بغل کرد )
ا/ت : یعنی الان منو دوست داری ؟
یونگی : آ...آره
یونگی خیلی قشنگ منو نگاه میکرد . نگاه یونگی زیبا بود . احساس میکردم که منم دیگه دوسش دارم اون صورت قشنگ و پیشی طور باعث میشد که دوسش داشته باشم .
چند سال بعد :
الان چند سالی میگذره و منو یونگی همو دوست داریم . یه بچه داریم و اون رو خیلی هم دوست داریم .
پایان فیک .
دوستان اینم از فیک ما ببخشید که کم بود دیگه . امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙂
در ضمن همین امروز فیک جدید رو میزارم🫀
۱۶.۰k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.