عشق وحشی😈
ی پیامک از یک شماره ی ناشناس اومد.
_سلام خوبی این شمارمه سیوش کن.
+شما؟
_شما سیو کن جذاب من.
+برو خدا روزی تو جای دیگه حواله کنه.
_روزی من توعی.
+بلاک
وایستادم تا پیام بعدیش بیاد تا بلاکش کنم.
_ااا چقد بی اعصابی تهیونگم.
+تو شماره منو از کجا اوردی؟
_از کمپانی.
داشتم فک میکردم که چی بهش بگم دست از سرم ور داره.که ی جرقه تو مغزم خورد.
+میگم تهیونگ
_جان.
+میتونی شماره ی نامجون رو بهم بدی؟
_نه.
+چرا؟
_چون که شاید نخواد شمارشو بدم.
+پس شماره منو بهش بده بگو الان زنگ بزنه خو؟
_نه
+چرا
_چیکارش داری.
+میخوام امشب به عنوان همراه باهام بیاد مهمونی.
_چییی می دونی ما مشهوریم و نمیتونیم تو مهمونی بیایم ولی چون اسرار میکنی من قبول میکنم به عنوان همراه بیام.
+خیلی پرویی.
_اها راستی کولت تو ماشینم مونده امشب بیام بریم مهمونی.
+نه کولمو پس فردا تو کمپانی ازت میگیرم.فقط ابمیوشو بزار تو یخچال.
و اینکه لازم نی باهام بیایی کنسلش میکنم.
_باشه پس امشب میام دنبالت.
+هووووف باشه.ساعت هش بیا دنبالم
_بای.
خوب دوساعت تا مهمونی وقت هس.
رفتم سر وقت لباسام امممم کدوم؟
از زبان تهیونگ:
اخی چقد خوش گذشت کاش هروز باهاش برم بیرون.
زنگ زدم به دوستم تو کمپانی
_سلام
+سلام خوبی شماره ی این گریمور جدیده هست رو بده.
_باشه برات میفرسم.
شمارشو سیو کردم.
و بهش پیام دادم.
باورم نمیشه که قراره امشب باهاش برم مهمونی.
پاشدم و ی دوش گرفتم.
رفتم سراغ کمد لباسم ی پیراهن مشکی با یک شلوار مشکی پوشیدم.
موهامو درست کردمو در اخر جلیقه ی سفیدم رو پوشیدم.
ساعت هفت نیم بود که دیگه کارم تموم شد داشتم میرفتم بیرون که کوله ی لیزا رو دیدم شونه ایی بالا انداختم و راه افتادم. زنگ زدم به لیزا
+الو
_سلام بیا پایین
+باش.
در باز شد و لیزا اومد بیرون ی پیراهن کوتاه سفید با ی شلوار مشکی و ی کلاه لبه داره مشکی.
+سلام خوبی؟
_مرسی کجا برم؟
ادرسو داد و راه افتادم طی بیست دیقه رسیدیم.
ماسکمو زدم و پیاده شدم.
با لیزا رفتیم تو.
_سلام خوبی این شمارمه سیوش کن.
+شما؟
_شما سیو کن جذاب من.
+برو خدا روزی تو جای دیگه حواله کنه.
_روزی من توعی.
+بلاک
وایستادم تا پیام بعدیش بیاد تا بلاکش کنم.
_ااا چقد بی اعصابی تهیونگم.
+تو شماره منو از کجا اوردی؟
_از کمپانی.
داشتم فک میکردم که چی بهش بگم دست از سرم ور داره.که ی جرقه تو مغزم خورد.
+میگم تهیونگ
_جان.
+میتونی شماره ی نامجون رو بهم بدی؟
_نه.
+چرا؟
_چون که شاید نخواد شمارشو بدم.
+پس شماره منو بهش بده بگو الان زنگ بزنه خو؟
_نه
+چرا
_چیکارش داری.
+میخوام امشب به عنوان همراه باهام بیاد مهمونی.
_چییی می دونی ما مشهوریم و نمیتونیم تو مهمونی بیایم ولی چون اسرار میکنی من قبول میکنم به عنوان همراه بیام.
+خیلی پرویی.
_اها راستی کولت تو ماشینم مونده امشب بیام بریم مهمونی.
+نه کولمو پس فردا تو کمپانی ازت میگیرم.فقط ابمیوشو بزار تو یخچال.
و اینکه لازم نی باهام بیایی کنسلش میکنم.
_باشه پس امشب میام دنبالت.
+هووووف باشه.ساعت هش بیا دنبالم
_بای.
خوب دوساعت تا مهمونی وقت هس.
رفتم سر وقت لباسام امممم کدوم؟
از زبان تهیونگ:
اخی چقد خوش گذشت کاش هروز باهاش برم بیرون.
زنگ زدم به دوستم تو کمپانی
_سلام
+سلام خوبی شماره ی این گریمور جدیده هست رو بده.
_باشه برات میفرسم.
شمارشو سیو کردم.
و بهش پیام دادم.
باورم نمیشه که قراره امشب باهاش برم مهمونی.
پاشدم و ی دوش گرفتم.
رفتم سراغ کمد لباسم ی پیراهن مشکی با یک شلوار مشکی پوشیدم.
موهامو درست کردمو در اخر جلیقه ی سفیدم رو پوشیدم.
ساعت هفت نیم بود که دیگه کارم تموم شد داشتم میرفتم بیرون که کوله ی لیزا رو دیدم شونه ایی بالا انداختم و راه افتادم. زنگ زدم به لیزا
+الو
_سلام بیا پایین
+باش.
در باز شد و لیزا اومد بیرون ی پیراهن کوتاه سفید با ی شلوار مشکی و ی کلاه لبه داره مشکی.
+سلام خوبی؟
_مرسی کجا برم؟
ادرسو داد و راه افتادم طی بیست دیقه رسیدیم.
ماسکمو زدم و پیاده شدم.
با لیزا رفتیم تو.
۱۳.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.