پارت۳
(بچه ها اشتباهی عکس تهیونگ رو گذاشتم در حالی که باید جونکوک رو میزاشتم . بچه ها لوکاس همون تهیونگه ولی اینجا اسمش لوکاسه)
ویو لوکاس
میز ها سه نفره بودن مشنگ و چوب باقله و رزی رفتن با هم نشستن ته کلاس حالا فقط یه دونه نیمکت مونده بود که همون پسره روش نشسته بود و دوتا جای خالی بود
معلم . کنار جونکوک خالیه هر دوتون اونجا بشینید
جونکوک . استاد من دوست دارم تنها بشینم
معلم . هیچ نیمکته دیگه ای خالی نیست
لوکاس . ا.ت بیا بریم(آروم)
ا.ت . باشه(آروم)
رفتیم خواستیم بشینیم رفتم نشستم وستشون که کناره هم نشینن نشستیم از تو کیف کتابامونو در آوردیم گذاشتیم رو میز معلم شروع کرد درس دادن... آخرای کلاس بود که معلم گفت میخواد از درسی که داد امتحان بگیره سوالات و بهمون داد امتحان و خوب دادم راستش تمام مدت حواسم به اون پسره جونکوک بود پسره خوبی بود خیلی جذاب بود و دو دقیقه ای یک بار از یه طرف کاغذ میافتاد سمتش که همشون ماله دخترا بودن ولی اون نگاهشون هم نمیکرد زنگ خورد منو ا.ت رفتیم بیرون نشستیم رو یه نیمکت دیدم رزی و مشنگ از اونور اومدن نشستن کنارمون
لوکاس . چوب باقاچله کوش
رزی . ما هم فکر کردیم پیش شماست
ا.ت . ولی اون کنار شما نشسته بود
رزی . خب یهو پاشد رفت فکر کردیم میاد پیش شما
یعنی کجا رفته خواستم پاشم برم دنبالش که دیدم داره میدوه سمتمون یه پلاستیک هم دستش بود رسید بهمون ایستاد دستشو گذاشت رو گوشه سینم سرشو انداخت پایین و هی نفس نفس میزد بعد زود سرشو و دستشو همزمان آورد بالا گفت
مگی . برا همتون بستنی خریدم
ا.ت . ت...تو..تو 😲
مگی . هییییی درسته غذا خوردن دوست ندارم ولی دلیل نمیشه تو هوای گرم بستنی سرد رو دست نداشته باشم
لوکاس . بستنی کیم گرفتی؟
مگی . آره
لی سو . به منم بده میخوام
ا.ت . منم میخوام
خلاصه همگی با هم نشستیم بستنی خوردیم
لی سو . من مدرسه جدیدمونو دوست دارم شما چی
لوکاس . آره باحاله
ا.ت . من مدرسه و دوست دارم ولی یه چیز دیگه که داخل مدرسه هست رو بیشتر دوست دارم
مگی . چیرو
ا.ت . قیافه اون پسره که اسمش جونکوک بود رو خیلی دوست دارم
لی سو . اوووووو
مگی . نظرتون چیه بیاد تو اکیپمیون
لوکاس . پسر خوبیه و لی اینکه بخواد بیاد تو اکیپمون دیگه زیادیه
مگی . ولی ا.ت ازش خوشش میاد
ا.ت . هییییییی من منظورم این نبود دوست دارم باهاش رفیق بشم نه که بیاد دوست پرسم بشه
لوکاس . میخوای بری باهاش رفیق شی
ا.ت . باید دیگه برا خودمون رفیق پیدا کنیم
لوکاس . نری منو یادت بره
ا.ت . تو بهترین دوستمی(لوکاس و بغل کرد) ..........دیگه مدرسه تمام شد خواستیم سوار ماشینامون بشیم که بریم چشم به اون پسره افتاد اومد خواست سوار ماشینش بشهکه ا.ت رفت سمتش
ا.ت . ......
یه کامنتی چیزی با سکوتتون شرمندمون نکنید
ویو لوکاس
میز ها سه نفره بودن مشنگ و چوب باقله و رزی رفتن با هم نشستن ته کلاس حالا فقط یه دونه نیمکت مونده بود که همون پسره روش نشسته بود و دوتا جای خالی بود
معلم . کنار جونکوک خالیه هر دوتون اونجا بشینید
جونکوک . استاد من دوست دارم تنها بشینم
معلم . هیچ نیمکته دیگه ای خالی نیست
لوکاس . ا.ت بیا بریم(آروم)
ا.ت . باشه(آروم)
رفتیم خواستیم بشینیم رفتم نشستم وستشون که کناره هم نشینن نشستیم از تو کیف کتابامونو در آوردیم گذاشتیم رو میز معلم شروع کرد درس دادن... آخرای کلاس بود که معلم گفت میخواد از درسی که داد امتحان بگیره سوالات و بهمون داد امتحان و خوب دادم راستش تمام مدت حواسم به اون پسره جونکوک بود پسره خوبی بود خیلی جذاب بود و دو دقیقه ای یک بار از یه طرف کاغذ میافتاد سمتش که همشون ماله دخترا بودن ولی اون نگاهشون هم نمیکرد زنگ خورد منو ا.ت رفتیم بیرون نشستیم رو یه نیمکت دیدم رزی و مشنگ از اونور اومدن نشستن کنارمون
لوکاس . چوب باقاچله کوش
رزی . ما هم فکر کردیم پیش شماست
ا.ت . ولی اون کنار شما نشسته بود
رزی . خب یهو پاشد رفت فکر کردیم میاد پیش شما
یعنی کجا رفته خواستم پاشم برم دنبالش که دیدم داره میدوه سمتمون یه پلاستیک هم دستش بود رسید بهمون ایستاد دستشو گذاشت رو گوشه سینم سرشو انداخت پایین و هی نفس نفس میزد بعد زود سرشو و دستشو همزمان آورد بالا گفت
مگی . برا همتون بستنی خریدم
ا.ت . ت...تو..تو 😲
مگی . هییییی درسته غذا خوردن دوست ندارم ولی دلیل نمیشه تو هوای گرم بستنی سرد رو دست نداشته باشم
لوکاس . بستنی کیم گرفتی؟
مگی . آره
لی سو . به منم بده میخوام
ا.ت . منم میخوام
خلاصه همگی با هم نشستیم بستنی خوردیم
لی سو . من مدرسه جدیدمونو دوست دارم شما چی
لوکاس . آره باحاله
ا.ت . من مدرسه و دوست دارم ولی یه چیز دیگه که داخل مدرسه هست رو بیشتر دوست دارم
مگی . چیرو
ا.ت . قیافه اون پسره که اسمش جونکوک بود رو خیلی دوست دارم
لی سو . اوووووو
مگی . نظرتون چیه بیاد تو اکیپمیون
لوکاس . پسر خوبیه و لی اینکه بخواد بیاد تو اکیپمون دیگه زیادیه
مگی . ولی ا.ت ازش خوشش میاد
ا.ت . هییییییی من منظورم این نبود دوست دارم باهاش رفیق بشم نه که بیاد دوست پرسم بشه
لوکاس . میخوای بری باهاش رفیق شی
ا.ت . باید دیگه برا خودمون رفیق پیدا کنیم
لوکاس . نری منو یادت بره
ا.ت . تو بهترین دوستمی(لوکاس و بغل کرد) ..........دیگه مدرسه تمام شد خواستیم سوار ماشینامون بشیم که بریم چشم به اون پسره افتاد اومد خواست سوار ماشینش بشهکه ا.ت رفت سمتش
ا.ت . ......
یه کامنتی چیزی با سکوتتون شرمندمون نکنید
۴.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.