تک پارتی (وقتی وسط جمع ........)
#تک_پارتی
#فلیکس
#هیونجین
#استری_کیدز
( اینم مربوط به سناریو قبلی هست البته به صورت تک پارتی )
پسرا توی حال بودن و تو در حالی که داشتی یکم آب میوه واسه خودت توی آشپز خونه میریختی به حرفا و صدای خنده هاتون گوش میکردی.
از آشپزخونه بیرون اومدی و چشمت به فلیکس و هیونجین بود که توی حال خودشون بودن و داشتن با پسرا حرف میزدن و میخندیدن و اصلا هم بهت توجهی نمیکردن.
حرصت در اومده بود چون چند دفعه ای صداشون زده بودی اما اونا بازم به بی توجهی بهت ادامه داده بودن که یه دفعه با فکری که به سرت میزنه پوزخندی شیطانیی میزنی و به چان که یک گوشه نشسته بود و کاری به کار پسرا نداشت و توی لبتابش بود نگاه کردی .
+ متاسفم چانی ولی باید یک لطفی در حقم بکنی ( توی دلت)
به سمتش رفتی و لبتاب رو از زیر دستش برداشتی که با تعجب بهت خیره شد
÷ چیزی شده ا.ت؟
بدون هیچی حرفی رفتی و یک دفعه ای روی پاهاش نشستی که باعث شد همه سرشونو به سمتت بچرخونن و به شما دوتا نگاه کنن
چان بدبخت هم که از هیچی خبر نداشت و با تعجب داشت نگاهت میکرد
÷ ا....ت....چ....چی.....کار.....
+ ششششش.......هیچی نگو
ریز نگاهی به فلیکس و هیونجین انداختی که داشتن با خشمگین ترین حالت ممکن نگاهت میکردن.
ری اکشنی نشون ندادی و خودتو بیشتر توی بغل چان جا دادی
+ نمیتونم یکم توی بغل لیدرمون بمونم
همه ی اعضا تعجب کرده بودن و فلیکس از روی عصبانیت تک خنده ای کرد و هیونجین هم با دستای مشت شده و چشمای قرمز داشت نگاهت میکرد ......میدونستی که قراره کلکت کنده بشه ولی خوب.....آدمی که کخ داره رو نمیشه کاریش کرد
فلیکس همینطور که عصبی لبخندی روی لب داشت گفت :
_ میگم که..... جدیداً شما دوتا زیادی باهم صمیمی شدین.....مگه نه ؟
فقط لبخندی ملیحی زدی و سرتو تکون دادی که باعث شد فلیکس از شدت خشم خندش رو قورت بده
× خوب خوب......چان هیونگ.....زیاده روی نمیکنی ؟
هیونجین با نهایت عصبانیت اینو گفت که باعث شد چان بدبخت این وسط پشماش بریزه
÷ ا....ا.....م....
+ چیه؟......مگه توی بغلش بودن جرمه ؟......هوم؟
پوزخندی زد
× نه.....فقط مطمئن نیستم که بتونی سالم فرداتو بگذرونی
حرفش رو متوجه شده بودی و خودت هم از اول میدونستی قراره همچین چیزی پیش بیاد اما بازم میخواستی از عصبانیتشون نهایت لذت رو ببری
+ من با کمال میل و بدون هیچ مشکلی امشب رو قبول میکنم
این حرفت باعث شد همه ی پسرا به ویژه چان دهنشون وا بمونه و فلیکس و هیونجین هم تا آخر اون شب رو بهت با پوزخندی وحشتناک خیره موندن و صبح........( دیگه به من ربطی نداره بقیش چه اتفاقی افتاده......میسپارم به ذهن کثیف خودتون من ذهنم پاکه🙄📿)
#فلیکس
#هیونجین
#استری_کیدز
( اینم مربوط به سناریو قبلی هست البته به صورت تک پارتی )
پسرا توی حال بودن و تو در حالی که داشتی یکم آب میوه واسه خودت توی آشپز خونه میریختی به حرفا و صدای خنده هاتون گوش میکردی.
از آشپزخونه بیرون اومدی و چشمت به فلیکس و هیونجین بود که توی حال خودشون بودن و داشتن با پسرا حرف میزدن و میخندیدن و اصلا هم بهت توجهی نمیکردن.
حرصت در اومده بود چون چند دفعه ای صداشون زده بودی اما اونا بازم به بی توجهی بهت ادامه داده بودن که یه دفعه با فکری که به سرت میزنه پوزخندی شیطانیی میزنی و به چان که یک گوشه نشسته بود و کاری به کار پسرا نداشت و توی لبتابش بود نگاه کردی .
+ متاسفم چانی ولی باید یک لطفی در حقم بکنی ( توی دلت)
به سمتش رفتی و لبتاب رو از زیر دستش برداشتی که با تعجب بهت خیره شد
÷ چیزی شده ا.ت؟
بدون هیچی حرفی رفتی و یک دفعه ای روی پاهاش نشستی که باعث شد همه سرشونو به سمتت بچرخونن و به شما دوتا نگاه کنن
چان بدبخت هم که از هیچی خبر نداشت و با تعجب داشت نگاهت میکرد
÷ ا....ت....چ....چی.....کار.....
+ ششششش.......هیچی نگو
ریز نگاهی به فلیکس و هیونجین انداختی که داشتن با خشمگین ترین حالت ممکن نگاهت میکردن.
ری اکشنی نشون ندادی و خودتو بیشتر توی بغل چان جا دادی
+ نمیتونم یکم توی بغل لیدرمون بمونم
همه ی اعضا تعجب کرده بودن و فلیکس از روی عصبانیت تک خنده ای کرد و هیونجین هم با دستای مشت شده و چشمای قرمز داشت نگاهت میکرد ......میدونستی که قراره کلکت کنده بشه ولی خوب.....آدمی که کخ داره رو نمیشه کاریش کرد
فلیکس همینطور که عصبی لبخندی روی لب داشت گفت :
_ میگم که..... جدیداً شما دوتا زیادی باهم صمیمی شدین.....مگه نه ؟
فقط لبخندی ملیحی زدی و سرتو تکون دادی که باعث شد فلیکس از شدت خشم خندش رو قورت بده
× خوب خوب......چان هیونگ.....زیاده روی نمیکنی ؟
هیونجین با نهایت عصبانیت اینو گفت که باعث شد چان بدبخت این وسط پشماش بریزه
÷ ا....ا.....م....
+ چیه؟......مگه توی بغلش بودن جرمه ؟......هوم؟
پوزخندی زد
× نه.....فقط مطمئن نیستم که بتونی سالم فرداتو بگذرونی
حرفش رو متوجه شده بودی و خودت هم از اول میدونستی قراره همچین چیزی پیش بیاد اما بازم میخواستی از عصبانیتشون نهایت لذت رو ببری
+ من با کمال میل و بدون هیچ مشکلی امشب رو قبول میکنم
این حرفت باعث شد همه ی پسرا به ویژه چان دهنشون وا بمونه و فلیکس و هیونجین هم تا آخر اون شب رو بهت با پوزخندی وحشتناک خیره موندن و صبح........( دیگه به من ربطی نداره بقیش چه اتفاقی افتاده......میسپارم به ذهن کثیف خودتون من ذهنم پاکه🙄📿)
۳۰.۸k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.