My child or my wife (تک پارتی)
« ویو تهیونگ »
با صدای جیغ یوری از خواب پریدم
+ داره میاااااد
_ چی داره میاد؟؟؟
+ بچهات تهیونگ بچهات
هول شدم
تو سال دوم ازدواجم با یوری که امسال بود داریم بچه دار میشیم
یوری رو سوار ماشین کردم و رفتیم سمت بیمارستان
همزمان یوری به مادرش و مادر من زنگ زد تا بیان بیمارستان
وقتی رفتیم بیمارستان یوری رو مستقیم بردن اتاق زایمان
بعدش مادرا اومدن
بعد شاید دوساعت دکتر اومد بیرون
با ترس رفتم سمتش
_ چی شده دکتر؟؟؟
( لاولیا دکتر رو با ^ $ ^ نشون میدم )
$ متاسفانه باید بین فرزنداتون و همسرتون اتخاب کنید
_ چ...چی رو انتخاب کنم؟؟؟؟
$ همسرتون به خاطر بیماری های زمینه ای تو وضعیت خوبی نیستن.
$ اگه بخوایم بچه دوم رو سالم به دنیا بیاریم احتمال مرگشون زیاد میشه
_ یعنی چند درصد احتمال مرگ همسرم هست؟؟؟؟
$ یعنی هروقت صدای گریه یه بچه رو زمانی که همسرتون داخل هستند شنیدید یعنی همسرتون فوت شدن
همون لحضه صدای گریه یه نوزاد از اتاق زایمان اومد
دکتر با عجله سمت اتاق زایمان رفت و مادر یوری داشت گریه میکرد
مادر من هم داشت مادر یوری رو آروم میکرد
افتادم زمین
یوری دختری بود که به خاطرش با همه جنگیدم
نمیتونست ترکم کنه
با هر قطره اشکی که میریختم یاد اون لحضه ای میافتادم که یوری لباس بچه مون رو رو شکمش تست میکرد
وقتی بهش گفتم اینجوری اندازه نمیگیرن با چشای گرد زل زد بهم
اون شب دیشب بود
قبل خواب حس درد داشت یعنی میدونست چی میشه
وسط گریه هام یه پرستار از اتاق زایمان اومد بیرون
( لاولیا ^ @ ^ پرستاره )
@ آقای کیم تهیونگ کجا تشریف دارن؟؟
آروم بلند شدم
بهم نزدیک شد
میدونستم چی میخواد بگه
@ همسر و فرزندانتون هر سه زنده ان
_ چیییییییییی
@ وقتی بچه اول رو به دنیا اوردیم دومی خیلی عقب رفت نیاز بود همسرتونو بالا بیاریم که به خاطر بیهوش بودنشون نمیشد
@ بعد خانمتون یکهو از درد به هوش اومدن و خودشون اومدن بالا و بچه دوم افتاد جلو ما هم بدون اینکه به همسرتون آسیبی برسه درش آوردیم
( لاولیا ^ م.ی ^ مامان یوریه و ^ م.ت ^ مامان تهیونگه )
م.ی : یعنی دخترم زندست؟؟؟؟؟
م.ت : حال عروسم خوبه؟؟؟؟
@ بله حالشون خوبه یک نفر میتونه ببینتشون
_ من میام
تا الان از بهت نمیتونستم حرف بزنم ولی باید یوری رو میدیم
وارد اتاق شدم
با اون بدن کوچولوش تو تخت گم شده بود
وقتی منو دید تلاش کرد بلند شه ولی نتونست
پیشش نشستم و دستاشو گرفتم
_ حالت چطوره مامان کوچولو؟؟؟؟
+ بچه هامون به دنیا اومدن ته ته باورت میشه؟؟؟
همونطور که از درد و شوق گریه میکرد راجب بچه هامون حرف میزد
یه پرستار اومد و بهش گفت آروم باشه
تو سرمش آرامبخش تزریق کردن که بخوابه
همونطور داشت خوابش میبرد دستای کوچولوش رو بوسه بارون میکردم
یوری با لبخند خوابید
« چهار سال بعد »
+ جونگ می عزیزم بیا اینجا
جونگ می : دلم نیمیخات
+ عزیزم باید موهاتو ببندم
جونگ می : دوشت ندالم
_ چی شده؟؟؟
+ میخام موهاشو ببندم نمیزاره
_ چی شده دخترم؟؟؟
جونگ می : این مامانی میخات موهای منو بپنته
+ نمیخام بپنتم میخام ببندم
جیهون : مامانی آچی نمیتونه دلست حرف بزنه
+ شماهم نمیتونی فسقلی
یکهیو بچه ها زدن زیر گریه
+ عزیزم عزیزم ببخشید چیزی نیست
یوری داشت بچه هارو آروم میکرد ولی من نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم
+ بچه ها ببینید اپا داره بهمون میخنده
جیهون : پس چیکار کنیم؟؟؟؟
جونگ می : حملهههههه
بچه ها و یوری ریخن سرم ولی با یه حرکت همشونو بغل کردم
صدای خنده هامون تو خونه پیچیده بود و پژواکش هر لحضه بیشتر باعث میشد عاشق یوری و بچه هام بشم...
اوکی لاولیا اولین تک پارتی رو به عشق دختر خالم رزا براتون نوشتم
رزا کوچولوی من امسال میره پیش دبستانی و عاشق تهیونگه
چون اسم شخصیت اصلی فیک قبلی رز بود اینجا اسم شخصیت اصلی رو یوری گذاشتم
این داستان هم ایده خود رزا خانم بود
اسلاید دوم هم یوری و دوقلو هان دیگه
( لاولیا این خانمه که تو عکسه یانگومههههه )
با صدای جیغ یوری از خواب پریدم
+ داره میاااااد
_ چی داره میاد؟؟؟
+ بچهات تهیونگ بچهات
هول شدم
تو سال دوم ازدواجم با یوری که امسال بود داریم بچه دار میشیم
یوری رو سوار ماشین کردم و رفتیم سمت بیمارستان
همزمان یوری به مادرش و مادر من زنگ زد تا بیان بیمارستان
وقتی رفتیم بیمارستان یوری رو مستقیم بردن اتاق زایمان
بعدش مادرا اومدن
بعد شاید دوساعت دکتر اومد بیرون
با ترس رفتم سمتش
_ چی شده دکتر؟؟؟
( لاولیا دکتر رو با ^ $ ^ نشون میدم )
$ متاسفانه باید بین فرزنداتون و همسرتون اتخاب کنید
_ چ...چی رو انتخاب کنم؟؟؟؟
$ همسرتون به خاطر بیماری های زمینه ای تو وضعیت خوبی نیستن.
$ اگه بخوایم بچه دوم رو سالم به دنیا بیاریم احتمال مرگشون زیاد میشه
_ یعنی چند درصد احتمال مرگ همسرم هست؟؟؟؟
$ یعنی هروقت صدای گریه یه بچه رو زمانی که همسرتون داخل هستند شنیدید یعنی همسرتون فوت شدن
همون لحضه صدای گریه یه نوزاد از اتاق زایمان اومد
دکتر با عجله سمت اتاق زایمان رفت و مادر یوری داشت گریه میکرد
مادر من هم داشت مادر یوری رو آروم میکرد
افتادم زمین
یوری دختری بود که به خاطرش با همه جنگیدم
نمیتونست ترکم کنه
با هر قطره اشکی که میریختم یاد اون لحضه ای میافتادم که یوری لباس بچه مون رو رو شکمش تست میکرد
وقتی بهش گفتم اینجوری اندازه نمیگیرن با چشای گرد زل زد بهم
اون شب دیشب بود
قبل خواب حس درد داشت یعنی میدونست چی میشه
وسط گریه هام یه پرستار از اتاق زایمان اومد بیرون
( لاولیا ^ @ ^ پرستاره )
@ آقای کیم تهیونگ کجا تشریف دارن؟؟
آروم بلند شدم
بهم نزدیک شد
میدونستم چی میخواد بگه
@ همسر و فرزندانتون هر سه زنده ان
_ چیییییییییی
@ وقتی بچه اول رو به دنیا اوردیم دومی خیلی عقب رفت نیاز بود همسرتونو بالا بیاریم که به خاطر بیهوش بودنشون نمیشد
@ بعد خانمتون یکهو از درد به هوش اومدن و خودشون اومدن بالا و بچه دوم افتاد جلو ما هم بدون اینکه به همسرتون آسیبی برسه درش آوردیم
( لاولیا ^ م.ی ^ مامان یوریه و ^ م.ت ^ مامان تهیونگه )
م.ی : یعنی دخترم زندست؟؟؟؟؟
م.ت : حال عروسم خوبه؟؟؟؟
@ بله حالشون خوبه یک نفر میتونه ببینتشون
_ من میام
تا الان از بهت نمیتونستم حرف بزنم ولی باید یوری رو میدیم
وارد اتاق شدم
با اون بدن کوچولوش تو تخت گم شده بود
وقتی منو دید تلاش کرد بلند شه ولی نتونست
پیشش نشستم و دستاشو گرفتم
_ حالت چطوره مامان کوچولو؟؟؟؟
+ بچه هامون به دنیا اومدن ته ته باورت میشه؟؟؟
همونطور که از درد و شوق گریه میکرد راجب بچه هامون حرف میزد
یه پرستار اومد و بهش گفت آروم باشه
تو سرمش آرامبخش تزریق کردن که بخوابه
همونطور داشت خوابش میبرد دستای کوچولوش رو بوسه بارون میکردم
یوری با لبخند خوابید
« چهار سال بعد »
+ جونگ می عزیزم بیا اینجا
جونگ می : دلم نیمیخات
+ عزیزم باید موهاتو ببندم
جونگ می : دوشت ندالم
_ چی شده؟؟؟
+ میخام موهاشو ببندم نمیزاره
_ چی شده دخترم؟؟؟
جونگ می : این مامانی میخات موهای منو بپنته
+ نمیخام بپنتم میخام ببندم
جیهون : مامانی آچی نمیتونه دلست حرف بزنه
+ شماهم نمیتونی فسقلی
یکهیو بچه ها زدن زیر گریه
+ عزیزم عزیزم ببخشید چیزی نیست
یوری داشت بچه هارو آروم میکرد ولی من نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم
+ بچه ها ببینید اپا داره بهمون میخنده
جیهون : پس چیکار کنیم؟؟؟؟
جونگ می : حملهههههه
بچه ها و یوری ریخن سرم ولی با یه حرکت همشونو بغل کردم
صدای خنده هامون تو خونه پیچیده بود و پژواکش هر لحضه بیشتر باعث میشد عاشق یوری و بچه هام بشم...
اوکی لاولیا اولین تک پارتی رو به عشق دختر خالم رزا براتون نوشتم
رزا کوچولوی من امسال میره پیش دبستانی و عاشق تهیونگه
چون اسم شخصیت اصلی فیک قبلی رز بود اینجا اسم شخصیت اصلی رو یوری گذاشتم
این داستان هم ایده خود رزا خانم بود
اسلاید دوم هم یوری و دوقلو هان دیگه
( لاولیا این خانمه که تو عکسه یانگومههههه )
۲.۴k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.