آخرین بوسه ۶۷
جونگ کوک که تمام مدت
شوکه شده بود
و فقط به ات با ترس
نگاه میکرد
تهیونگ با یه حرکت چاقو رو از دست ات
گرفت و پرتش کرد کنار
و ات همون موقع سریع
دویید که بره بالا پشت بوم
ویو ات:
واقعا از این زندگی خسته شده بودم
به خاطر همین تصمیم گرفتم
خودکشی کنم
رفتم آخرین طبقه
و روی لبه اش که میشد پرید پایین وایسادم
دیدم که تهیونگ با عصبانيت اومد تو اونجا
و همین طور جونگ کوک
تهیونگ تا من رو اون جوری دید
با نگرانی گفت:
ات لطفا خودت رو پرت نکن
ات: نمی تونم، اگه تو همین
الان دیگه به من قول بدی
که با من و جونگ کوک
کاری نداشته باشی
خودم رو پرت نمی کنم
تهیونگ سرش رو انداخته بود پایین
و شونه هاش تکون
میخوردن
معلوم بود که داره
گریه میکنه
گفت:
باشه من قول میدم
که دیگه با
شما ۲ تا کاری نداشته باشم،
من دیگه رفتم
(طبیعیه که من دلم برا تهیونگ سوخته؟)
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
شوکه شده بود
و فقط به ات با ترس
نگاه میکرد
تهیونگ با یه حرکت چاقو رو از دست ات
گرفت و پرتش کرد کنار
و ات همون موقع سریع
دویید که بره بالا پشت بوم
ویو ات:
واقعا از این زندگی خسته شده بودم
به خاطر همین تصمیم گرفتم
خودکشی کنم
رفتم آخرین طبقه
و روی لبه اش که میشد پرید پایین وایسادم
دیدم که تهیونگ با عصبانيت اومد تو اونجا
و همین طور جونگ کوک
تهیونگ تا من رو اون جوری دید
با نگرانی گفت:
ات لطفا خودت رو پرت نکن
ات: نمی تونم، اگه تو همین
الان دیگه به من قول بدی
که با من و جونگ کوک
کاری نداشته باشی
خودم رو پرت نمی کنم
تهیونگ سرش رو انداخته بود پایین
و شونه هاش تکون
میخوردن
معلوم بود که داره
گریه میکنه
گفت:
باشه من قول میدم
که دیگه با
شما ۲ تا کاری نداشته باشم،
من دیگه رفتم
(طبیعیه که من دلم برا تهیونگ سوخته؟)
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۵.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.