★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 6
سوار پشت جونگکوک شدم رفتیم خونه جیمین هم اومد خونه جونگکوک همچیو براش تعریف کرد جیمین گوشمو گرفت گفت👇🏻
جیمین: دختر مگه من بهت نگفتم این لباسو نپوش هااااا (عصبانی)
چآیون: (به پایین نگاه کرد و اشک میریخت)
جیمین: جواب بده دختر (عصبانی)
بهش جواب ندادم و زد تو گوشم اوفتادم زمین سرگیجه گرفتم دسمتو گذاشتم توی سرم دیدم از سرم داره خون میاد و بیهوش شدم جونگکوک داد زد گفت 👇🏻
جونگکوک: چآیون (داد)
جونگکوک: چآیون چآیون خوبی چآیون (نگران)
جونگکوک دستشو گذاشت روی سرم دید از سرم داره خونه عمیقی میاد سریع امبولانس خبر داد توی ماشین امبولانس دستمو گرفت و گریه میکرد رسیدیم بیمارستان جونگکوک رو میدیدم اشک میریخت منم بهش نگاه کردم گریه کردم،جونگکوک انقدر از دست جیمین عصبانی بود گشیدش چسبوند به دیوار بهش گفت 👇🏻
جونگکوک: عوضی اشغال چطور همچین کاری با خواهرت کردی کثافت (داد)
جیمین: کتکم بزن بهم فحش بده ولی بهم بگو خواهرم حالش خوب میشه (گریه)
جونگکوک: بیشرف اون الان توی اتاق عمله بخاطر تو از سرش خون اومده (عصبانی و گریه)
جیمین گریه میکرد دکتر هم اومد که جیمین و جونگکوک بدو بدو اومدن سمت دکتر بهش گفتن👇🏻
جیمین: حال خواهرم خوبه دکتر (گریه)
دکتر: خداروشکر تونستیم خون ریزی رو قطع کنیم
جونگکوک: خدایا شکرت
یونآ: سلام اقای دکتر من تازه اومدم حال دوستم خوبه میتونم ببینیمش
دکتر: حال دوستتون خوبه میتونید برید ببینیدش
جونگکوک _ جیمین _ یونآ: چشم
بچها اومدن داخل جیمین با گریه اومد بغلم خیلی به خودش فحش میداد منم محکم بغلش کردم اروم شد دکتر اومد داخل گفت 👇🏻
دکتر: سلام خانم چآیون
چآیون: سلام دکتر
دکتر یه سوزن برداشت و اروم گذاشت روی باهام یه فشار کوچولو داد گفت👇🏻
دکتر: چیزی حس میکنید
چآیون: نه
دکتر: الان چی؟
چآیون: نه نه نه نه (داد و گریه)
دکتر: اروم باشید
چآیون: چرا نمیتونم پاهام زو حس کنم دکتر (گریه)
جونگکوک: دکتر چی شده
دکتر: متسفانه با وجود خون ریزی شدید پاهای خانم چآیون فلج شده
چآیون: چ...چی...چی (گریه)
جیمین: این امکان نداره (گریه)
★پارت بعدی رو هم میزارم گوشیم ۵٪ سارژ داره میزنم به شارژ پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #بی_تی_اس #فیک #داستان
#فیک_از_جونگکوک
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 6
سوار پشت جونگکوک شدم رفتیم خونه جیمین هم اومد خونه جونگکوک همچیو براش تعریف کرد جیمین گوشمو گرفت گفت👇🏻
جیمین: دختر مگه من بهت نگفتم این لباسو نپوش هااااا (عصبانی)
چآیون: (به پایین نگاه کرد و اشک میریخت)
جیمین: جواب بده دختر (عصبانی)
بهش جواب ندادم و زد تو گوشم اوفتادم زمین سرگیجه گرفتم دسمتو گذاشتم توی سرم دیدم از سرم داره خون میاد و بیهوش شدم جونگکوک داد زد گفت 👇🏻
جونگکوک: چآیون (داد)
جونگکوک: چآیون چآیون خوبی چآیون (نگران)
جونگکوک دستشو گذاشت روی سرم دید از سرم داره خونه عمیقی میاد سریع امبولانس خبر داد توی ماشین امبولانس دستمو گرفت و گریه میکرد رسیدیم بیمارستان جونگکوک رو میدیدم اشک میریخت منم بهش نگاه کردم گریه کردم،جونگکوک انقدر از دست جیمین عصبانی بود گشیدش چسبوند به دیوار بهش گفت 👇🏻
جونگکوک: عوضی اشغال چطور همچین کاری با خواهرت کردی کثافت (داد)
جیمین: کتکم بزن بهم فحش بده ولی بهم بگو خواهرم حالش خوب میشه (گریه)
جونگکوک: بیشرف اون الان توی اتاق عمله بخاطر تو از سرش خون اومده (عصبانی و گریه)
جیمین گریه میکرد دکتر هم اومد که جیمین و جونگکوک بدو بدو اومدن سمت دکتر بهش گفتن👇🏻
جیمین: حال خواهرم خوبه دکتر (گریه)
دکتر: خداروشکر تونستیم خون ریزی رو قطع کنیم
جونگکوک: خدایا شکرت
یونآ: سلام اقای دکتر من تازه اومدم حال دوستم خوبه میتونم ببینیمش
دکتر: حال دوستتون خوبه میتونید برید ببینیدش
جونگکوک _ جیمین _ یونآ: چشم
بچها اومدن داخل جیمین با گریه اومد بغلم خیلی به خودش فحش میداد منم محکم بغلش کردم اروم شد دکتر اومد داخل گفت 👇🏻
دکتر: سلام خانم چآیون
چآیون: سلام دکتر
دکتر یه سوزن برداشت و اروم گذاشت روی باهام یه فشار کوچولو داد گفت👇🏻
دکتر: چیزی حس میکنید
چآیون: نه
دکتر: الان چی؟
چآیون: نه نه نه نه (داد و گریه)
دکتر: اروم باشید
چآیون: چرا نمیتونم پاهام زو حس کنم دکتر (گریه)
جونگکوک: دکتر چی شده
دکتر: متسفانه با وجود خون ریزی شدید پاهای خانم چآیون فلج شده
چآیون: چ...چی...چی (گریه)
جیمین: این امکان نداره (گریه)
★پارت بعدی رو هم میزارم گوشیم ۵٪ سارژ داره میزنم به شارژ پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #بی_تی_اس #فیک #داستان
#فیک_از_جونگکوک
۱۴.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.