part 15
وقتی وارد بار شدیم بوی الکل و صدای بلند موزیک فضای دلپذیری رو درست کرده بود البته شاید برای من خوشایند بود!(نمدونم درسته یا ن😐)
رفتیم و با یومی روی صندلی نشستیم.
گارسون سفارش هارو اورد و یومی بیشتر از هرکسی داشت میخورد.
ات:یومی بسه دیگه زیاد خوردی
یومی::اوممم باشه
به سمت سرویس بهداشتی رفتم تا ارایشمو تمدید کنم.
بعد کارام دوباره به سمت میز خودم و یومی برگشتم ولی یومی نبود.
نگران بودم و همه جارو گشتم تا بالاخره پیداش کردم.
ی پسری داشت اذیتش میکرد و اون هیچکاری نمیکرد.
به سمتش رفتم و دنبال خودم کشوندمش ولی حالش خوب نبود و داشت بیهوش میشد و مجبور بودم به سمت بیمارستان حرکت کنم.
به نزدیکترین بیمارستانی که اونجا بود رفتم و منتظر شدم تا دکترا معاینش کنن.
بهش سرم وصل کردن و منم بالا سرش نشسته بودم.
یومی:کدوم بیمارستانیم؟
ات:بیمارستان مانیل(😂😂)
یومی:وایی ات خاک تو سرت بیمارستان دیگه ای نبوددددد
ات:ن چطور
یومی:اینجا همون جاییه که کوک کار میکنه
ات:یومیییی بدبخت شدمممم
یومی:منممممم
در وا شد و دکتری با لباس های سفیدش اومد داخل و وقتی سرشو اورد بالا.
کوکو دیدم.
میخواستم اب شم یعنی این همه دکتر چرا این.
سرمو انداختم پایین و سریع ماسک یومی رو زدم و موهاشو رو صورتش ریختم و ماسک خودمم زدم.
کوک:حالتون چطوره خانم؟
چون کوک صدای یومی رو میشناخت با سرش بهش فهموند که خوبه.
کوک:چرا حرف نمیزنید؟
چیزی نگفتیم
کوک:میدونم شما دوتایین
با لحن عصبانیش سرمونو بالا اوردیم.
رفتیم و با یومی روی صندلی نشستیم.
گارسون سفارش هارو اورد و یومی بیشتر از هرکسی داشت میخورد.
ات:یومی بسه دیگه زیاد خوردی
یومی::اوممم باشه
به سمت سرویس بهداشتی رفتم تا ارایشمو تمدید کنم.
بعد کارام دوباره به سمت میز خودم و یومی برگشتم ولی یومی نبود.
نگران بودم و همه جارو گشتم تا بالاخره پیداش کردم.
ی پسری داشت اذیتش میکرد و اون هیچکاری نمیکرد.
به سمتش رفتم و دنبال خودم کشوندمش ولی حالش خوب نبود و داشت بیهوش میشد و مجبور بودم به سمت بیمارستان حرکت کنم.
به نزدیکترین بیمارستانی که اونجا بود رفتم و منتظر شدم تا دکترا معاینش کنن.
بهش سرم وصل کردن و منم بالا سرش نشسته بودم.
یومی:کدوم بیمارستانیم؟
ات:بیمارستان مانیل(😂😂)
یومی:وایی ات خاک تو سرت بیمارستان دیگه ای نبوددددد
ات:ن چطور
یومی:اینجا همون جاییه که کوک کار میکنه
ات:یومیییی بدبخت شدمممم
یومی:منممممم
در وا شد و دکتری با لباس های سفیدش اومد داخل و وقتی سرشو اورد بالا.
کوکو دیدم.
میخواستم اب شم یعنی این همه دکتر چرا این.
سرمو انداختم پایین و سریع ماسک یومی رو زدم و موهاشو رو صورتش ریختم و ماسک خودمم زدم.
کوک:حالتون چطوره خانم؟
چون کوک صدای یومی رو میشناخت با سرش بهش فهموند که خوبه.
کوک:چرا حرف نمیزنید؟
چیزی نگفتیم
کوک:میدونم شما دوتایین
با لحن عصبانیش سرمونو بالا اوردیم.
۱۰.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.