جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۴۹
ادمین ویو:
فقط به جیغ جیغا مامانش گوش میداد
مامان کوک:یعنی تو نمیفهمی که باید منو درجریان...
کوک:مامان
مامان کوک:نپر وسط حرفممممم
کوک:بیا خونم
گوشی رو قطع کرد
ات:مطمئن کار درستیه؟
کوک:میخوام تورو ببینن میخوام بهشون بگم که چقد دوست دارم و میخوام باهات باشم
ات لبخندی زد و دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و سرشو گذاشت روی شونش جونگکوک هم اونو به طرف خودش کشید و کمرشو محکم بغل کرد
ات:فک کنم خیلی سریع میان
کوک:بیا تا اون زمان اخبار ببینیم
ات:باوشه
جونگکوک از روی مبل بلند شد و کنترلو برداشت و دوباره نشست روی مبل و دستشو دور کمر ات حلقه کرد اتم سرشو گذاشت روی شونش و تلویزیونو روشن کرد
خبرنگار:طی تیر اندازی ها و درگیری ها در کمپانی هایپ خیلی از ارمی ها اعتراض های شدیدی داشتند که باید امنیت بره بالا خبر بعدی اینه که طی تیر اندازی ها رییس باند تیر خورد و در بیمارستان بستری شد ولی هنوز چهرش دیده نشده به دلیلی داشتن ماسگ و در اون لحظه مکنه ی گروه معروف بی تی اس اونو به بیمارستان رسونده و بدون هماهنگی مسعولین اونو به بخش جراحی برده بعد از بهبودی رییس اون فرار میکنه و هنوز سرنخی ازش ندارن دست راست رییس باند به دستگیر شد ولی بعد از فرار رییس اون هم فرار میکنه گفته شده که رییس باند مکنه ی بی تی اس رو گرفته بوده
کوک:خوب معروف شدیا
ات خندهایی کرد
همون لحظه صدای زنگ در اومد
جونگکوک رفت تا درو باز کنه و به محض باز شدن در مامان جونگکوک با داد و هوار بغلش کرد بعد هم شروع کرد به غر زدن و اشک ریختن بابای جونگکوک هم سرش غر میزد و بغلش کرد
بابای کوک:حالا واسه چی گفتی بیایم اینجا
کوک:میخوام یکی رو بهتون معرفی کنم
و ات رو نشون میده
ات از روی صندلی بلند میشه و تعظیم کوتاهی میکنه
ات:لی ات هستم خوشبختم
و با لبخندی بهشون نگاه میکنه
مامان جونگکوک تکرار میکنه:لی...ات؟
کوک:مامان ایشون همون رییس باند مافیایی هستش که منو بردن ولی این الان مهم نیست مهم اینه که من عاشقشم و این حس دوطرفس من دوسش دارم و میخوام باهاش باشم
مامان بابای کوک حرفی نمیزنن
بابای کوک:جونگکوک تو دیگه یه مرد بالغی و هرجور بخوای میتونی تصمیم بگیری ولی به خاطر شغل ات من یکم نگرانم...
کوک:به خاطر من شغلشو کنار گذاشته
زبون والدین کوک بند میاد و با بهت به ات نگاه میکنن ات هم درجواب لبخندی میزنه
مامان کوک:وا...واقعا؟!
پارت ۴۹
ادمین ویو:
فقط به جیغ جیغا مامانش گوش میداد
مامان کوک:یعنی تو نمیفهمی که باید منو درجریان...
کوک:مامان
مامان کوک:نپر وسط حرفممممم
کوک:بیا خونم
گوشی رو قطع کرد
ات:مطمئن کار درستیه؟
کوک:میخوام تورو ببینن میخوام بهشون بگم که چقد دوست دارم و میخوام باهات باشم
ات لبخندی زد و دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و سرشو گذاشت روی شونش جونگکوک هم اونو به طرف خودش کشید و کمرشو محکم بغل کرد
ات:فک کنم خیلی سریع میان
کوک:بیا تا اون زمان اخبار ببینیم
ات:باوشه
جونگکوک از روی مبل بلند شد و کنترلو برداشت و دوباره نشست روی مبل و دستشو دور کمر ات حلقه کرد اتم سرشو گذاشت روی شونش و تلویزیونو روشن کرد
خبرنگار:طی تیر اندازی ها و درگیری ها در کمپانی هایپ خیلی از ارمی ها اعتراض های شدیدی داشتند که باید امنیت بره بالا خبر بعدی اینه که طی تیر اندازی ها رییس باند تیر خورد و در بیمارستان بستری شد ولی هنوز چهرش دیده نشده به دلیلی داشتن ماسگ و در اون لحظه مکنه ی گروه معروف بی تی اس اونو به بیمارستان رسونده و بدون هماهنگی مسعولین اونو به بخش جراحی برده بعد از بهبودی رییس اون فرار میکنه و هنوز سرنخی ازش ندارن دست راست رییس باند به دستگیر شد ولی بعد از فرار رییس اون هم فرار میکنه گفته شده که رییس باند مکنه ی بی تی اس رو گرفته بوده
کوک:خوب معروف شدیا
ات خندهایی کرد
همون لحظه صدای زنگ در اومد
جونگکوک رفت تا درو باز کنه و به محض باز شدن در مامان جونگکوک با داد و هوار بغلش کرد بعد هم شروع کرد به غر زدن و اشک ریختن بابای جونگکوک هم سرش غر میزد و بغلش کرد
بابای کوک:حالا واسه چی گفتی بیایم اینجا
کوک:میخوام یکی رو بهتون معرفی کنم
و ات رو نشون میده
ات از روی صندلی بلند میشه و تعظیم کوتاهی میکنه
ات:لی ات هستم خوشبختم
و با لبخندی بهشون نگاه میکنه
مامان جونگکوک تکرار میکنه:لی...ات؟
کوک:مامان ایشون همون رییس باند مافیایی هستش که منو بردن ولی این الان مهم نیست مهم اینه که من عاشقشم و این حس دوطرفس من دوسش دارم و میخوام باهاش باشم
مامان بابای کوک حرفی نمیزنن
بابای کوک:جونگکوک تو دیگه یه مرد بالغی و هرجور بخوای میتونی تصمیم بگیری ولی به خاطر شغل ات من یکم نگرانم...
کوک:به خاطر من شغلشو کنار گذاشته
زبون والدین کوک بند میاد و با بهت به ات نگاه میکنن ات هم درجواب لبخندی میزنه
مامان کوک:وا...واقعا؟!
۹۲۱
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.