فیک هم اتاقی p⁸
جیمین اتو براید بغل کرد که یهو...
*ات ویو
با بشکن جیمین به خودم اومدم . سر کلاس نشسته بودم و استاد داشت نصیحتای خسته کنندشو می گفت
ات : جیمین امروز چند شنبس ؟
جیمین : وا ات سه شنبه اس دیگه
ات : عااااا زنگ اخریم ؟
جیمین : اره *تعجب
ات : حیح
*زنگ خورد
وسایلاشونو جمع کردن و رفتن تو حیاط که یهو صدای بچه ها توجهشون رو جلب کرد
بچه ها : اون می گف رلن ، یعنی باهمن ؟ خیلی بهم میان ، جیمین مال منه ، ات مال خودم میشه *همهمه
جیمین : داستان چیه *زیر لب طوری که فقط ات بشنوه
ات : نمی دونم ولی هرچی هس اوضوع خط خطیه *زیر لب طوری که فقط ات بشنوه
یک دختره : شما باهمین ؟
یک پسره : اره راس میگه کاپلین ؟
ات : جا...*جیمین پرید وسش حرفش
جیمین : چطور ؟
دختره : مث اینکه به تیموتی گفتی دوس پسرشی ، داستان چیه *طلبکار
ات : چیه طلبکاری ؟*پوزخند
دختره : چیه گوه خورمی ؟
جیمین : هوش هوش هوش پیاده شو باهم بریم
دختره : جیمینااااااا
ات : زهرمار *اروم
دختره : شنیدماااا
ات : گفتم بشنوی
دختره : جیمینا ببین به من چی میگه
جیمین : وایسا ببینم اولا با دوست دختر من درس صحبت کن ، دوما فک کنم فهمیدی کاپلیم دیگه نه ؟ حالا گمشو
*دست اتو تو دستاش قفل کرد و بدون منتظر موندن برای جواب راه افتاد
*تو راه نزدیک خونه
ات : جیمین
جیمین : جانم ؟
ات : تو گفتی کاپلیم
جیمین : اره خب
ات : خب الان همه فک می کنن کاپلیم
جیمین : می تونیم باشیم *پوزخند
ات : زهرماررررر عههههه
جیمین : باشه باشه*خنده
ات : جدی
جیمین : خب راستش تنها راه حل موجود اینه که مث کاپلا رفتار کنیم
ات : یعنی چی
جیمین : خبببببببب...
^ادامه دارد...^
*ات ویو
با بشکن جیمین به خودم اومدم . سر کلاس نشسته بودم و استاد داشت نصیحتای خسته کنندشو می گفت
ات : جیمین امروز چند شنبس ؟
جیمین : وا ات سه شنبه اس دیگه
ات : عااااا زنگ اخریم ؟
جیمین : اره *تعجب
ات : حیح
*زنگ خورد
وسایلاشونو جمع کردن و رفتن تو حیاط که یهو صدای بچه ها توجهشون رو جلب کرد
بچه ها : اون می گف رلن ، یعنی باهمن ؟ خیلی بهم میان ، جیمین مال منه ، ات مال خودم میشه *همهمه
جیمین : داستان چیه *زیر لب طوری که فقط ات بشنوه
ات : نمی دونم ولی هرچی هس اوضوع خط خطیه *زیر لب طوری که فقط ات بشنوه
یک دختره : شما باهمین ؟
یک پسره : اره راس میگه کاپلین ؟
ات : جا...*جیمین پرید وسش حرفش
جیمین : چطور ؟
دختره : مث اینکه به تیموتی گفتی دوس پسرشی ، داستان چیه *طلبکار
ات : چیه طلبکاری ؟*پوزخند
دختره : چیه گوه خورمی ؟
جیمین : هوش هوش هوش پیاده شو باهم بریم
دختره : جیمینااااااا
ات : زهرمار *اروم
دختره : شنیدماااا
ات : گفتم بشنوی
دختره : جیمینا ببین به من چی میگه
جیمین : وایسا ببینم اولا با دوست دختر من درس صحبت کن ، دوما فک کنم فهمیدی کاپلیم دیگه نه ؟ حالا گمشو
*دست اتو تو دستاش قفل کرد و بدون منتظر موندن برای جواب راه افتاد
*تو راه نزدیک خونه
ات : جیمین
جیمین : جانم ؟
ات : تو گفتی کاپلیم
جیمین : اره خب
ات : خب الان همه فک می کنن کاپلیم
جیمین : می تونیم باشیم *پوزخند
ات : زهرماررررر عههههه
جیمین : باشه باشه*خنده
ات : جدی
جیمین : خب راستش تنها راه حل موجود اینه که مث کاپلا رفتار کنیم
ات : یعنی چی
جیمین : خبببببببب...
^ادامه دارد...^
۱۳.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.