ادامه درخواستی
میتسویا با تبلتش کار میکرد برای اپت لباس زیبایی دوخته بود دوست داشت اونو تو تن فرشته اش ببینه بعد از یک ساعت دستاش خسته شد و کارشو استوپ کرد و لم داد تصمیم گرفت با صدای فرشته کوچولوش اروم بشه ولی وقتی زنگ زد هیچ جوابی نشنید چندبار زنگ زد ولی هیچکس جواب نداد بعد از نیم ساعت هاکای باهاش تماس گرفت
_بلع؟
+میتسویا....همین الان ژنیانو کاپیتان تیم رقیب رو با ا.ت دیدم
_چ...چی؟چیشد؟
+آره بزور بردنش داخل ی ویلا و...
**میتسویا گوشی رو قطع کرد**
دوید سمت وویلای پدر ا.ت در رو محکم زد
پدر ا.ت درو باز کرد
پدر ات:بازم تو~~چی میخوایزا.ت دیگ راه درست رو انتخا___**با ی لگد محکم میره کنار و نزدیک میشه و همشونو میزد هاکای هم از در اومد داخل و دوید سمت میتسویا برای کمک بعد از اش و لاش کردن همشون ا.ت رو برمیدارن میرن بیرون...
شینیچیرو:
شینیچیرو اینجا خبرداره
شینیچیرو نخ به نخای سیگارش زیادشد نمیدونست تنهایی دربرابر اون خان زاده ها چیکار کنه
شینیچیرو:اونا با پول باباشون صدتای منو میخرن این منم ی معتاد و ی مغازه هه هه
هیچکاری از دستش برنمیومد چون ا.ت از دستش گرفته بودن...
تایجو:
تایجو بعد از شنیدن خبر خیلی عصبی نیشه میاد و دونه دونه اشونو کتک میزنه تورو بغل میگیره و میبرتت بیرون و خیلی محکم میبوستت
واکاسا
بعد از شنیدن خبر حالش بد نیشه میاد بیرون و گلوشو میماله بغض وحشتناکی گرفته بودتش اصلا براش این احساس عادی نبود سوار موتور میشه میره سمت آدرس ولی برعکس چیزی ک فکر میکرد بود
فرشته اش رو بیرون با لباسای واره ول کرده بودن واکاسا میدوعه سمتش
_ا.ت
**ا.ت ب بالا نگاه میکنه**
+هق....واکاسا!!!
**همدیگع رو بغل میکنن ا.ت بغل واکاسا غش میکنه واکاسا ب خونه خودش نیبره و ازش مراقبت میکنه**
_بلع؟
+میتسویا....همین الان ژنیانو کاپیتان تیم رقیب رو با ا.ت دیدم
_چ...چی؟چیشد؟
+آره بزور بردنش داخل ی ویلا و...
**میتسویا گوشی رو قطع کرد**
دوید سمت وویلای پدر ا.ت در رو محکم زد
پدر ا.ت درو باز کرد
پدر ات:بازم تو~~چی میخوایزا.ت دیگ راه درست رو انتخا___**با ی لگد محکم میره کنار و نزدیک میشه و همشونو میزد هاکای هم از در اومد داخل و دوید سمت میتسویا برای کمک بعد از اش و لاش کردن همشون ا.ت رو برمیدارن میرن بیرون...
شینیچیرو:
شینیچیرو اینجا خبرداره
شینیچیرو نخ به نخای سیگارش زیادشد نمیدونست تنهایی دربرابر اون خان زاده ها چیکار کنه
شینیچیرو:اونا با پول باباشون صدتای منو میخرن این منم ی معتاد و ی مغازه هه هه
هیچکاری از دستش برنمیومد چون ا.ت از دستش گرفته بودن...
تایجو:
تایجو بعد از شنیدن خبر خیلی عصبی نیشه میاد و دونه دونه اشونو کتک میزنه تورو بغل میگیره و میبرتت بیرون و خیلی محکم میبوستت
واکاسا
بعد از شنیدن خبر حالش بد نیشه میاد بیرون و گلوشو میماله بغض وحشتناکی گرفته بودتش اصلا براش این احساس عادی نبود سوار موتور میشه میره سمت آدرس ولی برعکس چیزی ک فکر میکرد بود
فرشته اش رو بیرون با لباسای واره ول کرده بودن واکاسا میدوعه سمتش
_ا.ت
**ا.ت ب بالا نگاه میکنه**
+هق....واکاسا!!!
**همدیگع رو بغل میکنن ا.ت بغل واکاسا غش میکنه واکاسا ب خونه خودش نیبره و ازش مراقبت میکنه**
۳.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.