عشق بازی پارت ۲۰
#جیمین
رفتم تو اتاقم. دوستام ازم میپرسیدند که تا الان کجا بودم منم میگفتم رفته بودم بازار. نمی خواستم ناراحتشون کنم. به برادرم تهیونگ زنگ زدم و همچی رو گفتم. اون هم تعجب کرده بود و نگارانم بود. بهش گفتم خودش به بادیگارد هایم بگه اما کل جریان رو نگه که ناراحت نشن.
جیمین رفت حموم.
لباس های خونیش رو یواشکی برد و شست. کسی نفهمید و تا خابگاه کلاه سرش بود که کسی نبینه تو حموم کلاهش رو برداشت و رو چوب لباسی آویزون کرد
داشت سرش رو میشست که خونریزیش شروع شد. دستش خونی شد و به دستش نگاه کرد بعد خودش رو تو اینه دید. با دیدن زخم سرش تمام ماجرای درگیری با ژرفین رو یادش اومد و سریع خودش رو شست و خون سرش رو بند اورد. رفت پیش جنی
تق تق تق
جنی: بله؟
جیمین: جنی یک لحظه میای بیرون؟
جنی: اومدم
جنی اومد و جیمین رو دید.جیمین رنگش پریده بود و نگاران رزی بود
جنی: چیزی شده؟
جیمین: رزی کجاست؟ 😐
جنی: هنوز پیداش نکردند 😢
جیمین: من رفتم حموم که یهو تمام لحظه درگیری من و ژرفین اومد جلو چشمم تازه همچی رو یادم میاد.
جنی: وا وا واقعا!
جیمین: اره باید بریم رزی رو پیدا کنیم
جنی: بب بریم
رفتم تو اتاقم. دوستام ازم میپرسیدند که تا الان کجا بودم منم میگفتم رفته بودم بازار. نمی خواستم ناراحتشون کنم. به برادرم تهیونگ زنگ زدم و همچی رو گفتم. اون هم تعجب کرده بود و نگارانم بود. بهش گفتم خودش به بادیگارد هایم بگه اما کل جریان رو نگه که ناراحت نشن.
جیمین رفت حموم.
لباس های خونیش رو یواشکی برد و شست. کسی نفهمید و تا خابگاه کلاه سرش بود که کسی نبینه تو حموم کلاهش رو برداشت و رو چوب لباسی آویزون کرد
داشت سرش رو میشست که خونریزیش شروع شد. دستش خونی شد و به دستش نگاه کرد بعد خودش رو تو اینه دید. با دیدن زخم سرش تمام ماجرای درگیری با ژرفین رو یادش اومد و سریع خودش رو شست و خون سرش رو بند اورد. رفت پیش جنی
تق تق تق
جنی: بله؟
جیمین: جنی یک لحظه میای بیرون؟
جنی: اومدم
جنی اومد و جیمین رو دید.جیمین رنگش پریده بود و نگاران رزی بود
جنی: چیزی شده؟
جیمین: رزی کجاست؟ 😐
جنی: هنوز پیداش نکردند 😢
جیمین: من رفتم حموم که یهو تمام لحظه درگیری من و ژرفین اومد جلو چشمم تازه همچی رو یادم میاد.
جنی: وا وا واقعا!
جیمین: اره باید بریم رزی رو پیدا کنیم
جنی: بب بریم
۲۳.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.