پارت۶۱۱
پارت۶۱۱
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_باشه عشقم من باید برم کار نداری؟
_/نه فعلا...
قطع کردم...
ایلیا:ملیکا پاشو یکی از اونیفرم های اینجارو بپوش...
ملیکا:باشه ..
ملی سریع حاظر شد و رفتیم سمت اتاقی که ارمانو و ارمین بودن...طبق نقشه یکم جلو تر و مسیری که ارمان و ارمین میخواستن بیان وایستادن...مام عقب وایستادیم...یکم گذشت نیومدن داشتیم نا امید میشدیم که در باز شد و اومدن بیرون سریع قایم شدیم...جایی که بودیم خلوت بود کسی نبود...به ملی و امیر اشاره کردیم ... مشغول شدن امیرو و ملیو دیدن از تعجب خشکشون زد...
ارمان_امیر تویی؟؟؟؟
امیر از ملی جدا شد...
_/عه کی اومدین شما...
یکم مکث کرد بعد یه نگاه به ملی کرد
_تو میتونی بری سر کارت...
ملی مثلا رفت به سمت جلو...امیدوارم گم نشه اینجا...
ارمین:معلوم هست چیکار میکنی امیر این کیه ندیده بودمش اصلا...
امیر:عشق حال...
ارمان:ملیکا چی...
_اونم جای خودشه دیگه ...از کجا میخواد بفهمه...
ارمین:میفهمه بابا... طلاقش بده یا ادم باش...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_باشه عشقم من باید برم کار نداری؟
_/نه فعلا...
قطع کردم...
ایلیا:ملیکا پاشو یکی از اونیفرم های اینجارو بپوش...
ملیکا:باشه ..
ملی سریع حاظر شد و رفتیم سمت اتاقی که ارمانو و ارمین بودن...طبق نقشه یکم جلو تر و مسیری که ارمان و ارمین میخواستن بیان وایستادن...مام عقب وایستادیم...یکم گذشت نیومدن داشتیم نا امید میشدیم که در باز شد و اومدن بیرون سریع قایم شدیم...جایی که بودیم خلوت بود کسی نبود...به ملی و امیر اشاره کردیم ... مشغول شدن امیرو و ملیو دیدن از تعجب خشکشون زد...
ارمان_امیر تویی؟؟؟؟
امیر از ملی جدا شد...
_/عه کی اومدین شما...
یکم مکث کرد بعد یه نگاه به ملی کرد
_تو میتونی بری سر کارت...
ملی مثلا رفت به سمت جلو...امیدوارم گم نشه اینجا...
ارمین:معلوم هست چیکار میکنی امیر این کیه ندیده بودمش اصلا...
امیر:عشق حال...
ارمان:ملیکا چی...
_اونم جای خودشه دیگه ...از کجا میخواد بفهمه...
ارمین:میفهمه بابا... طلاقش بده یا ادم باش...
۴.۰k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.