°○💙🪼✨️○°
°○💙🪼✨️○°
رز..
بیا در زیر دکل های مزرعه کنار گل های آفتابگردان در روز آفتابی همدیگرا ملاقات کنیم...
آن وقت که نسیم ملایم و آرامی که موهایت را زیر درخت بید تکان می دهد...
میخواهم به چشمانت که دریایی است که من هربار در آن غرق میشوم زل بزنم...
بوی تنت همراه با بویِ لاله ها در هم آمیخته شده است...
رنگ چشمانت با رنگ قهوهی دستت ترکیب شده است...
گوش دادن به زمزمه هایت مثل همیشه آرامبخش است...
اوه...
رز اینجارو باش!
از گل و گیاهان زیر این درخت برايت تاج درست کردم...
یادت میاید؟!
وقتی بچه بودیم همیشه از این ها برايت درست میکردم...
اون همان فرد قبلی بود که میشناختم...
هنوز تغییر نکرده بود...
وقتی چشمش به تاج افتاد...
برقی را تویِ چشمانش دیدم...
کاش هربار اینگونه اورا خوشحال ببینم...
روح من متصل به او است..
میدانی وقتی میخندد منم ناخودآگاه لبخند میزنم...
_سان شاین
∘₊✧───────⋆。‧˚ʚ🪼ɞ˚‧⋆───────✧₊∘
رز..
بیا در زیر دکل های مزرعه کنار گل های آفتابگردان در روز آفتابی همدیگرا ملاقات کنیم...
آن وقت که نسیم ملایم و آرامی که موهایت را زیر درخت بید تکان می دهد...
میخواهم به چشمانت که دریایی است که من هربار در آن غرق میشوم زل بزنم...
بوی تنت همراه با بویِ لاله ها در هم آمیخته شده است...
رنگ چشمانت با رنگ قهوهی دستت ترکیب شده است...
گوش دادن به زمزمه هایت مثل همیشه آرامبخش است...
اوه...
رز اینجارو باش!
از گل و گیاهان زیر این درخت برايت تاج درست کردم...
یادت میاید؟!
وقتی بچه بودیم همیشه از این ها برايت درست میکردم...
اون همان فرد قبلی بود که میشناختم...
هنوز تغییر نکرده بود...
وقتی چشمش به تاج افتاد...
برقی را تویِ چشمانش دیدم...
کاش هربار اینگونه اورا خوشحال ببینم...
روح من متصل به او است..
میدانی وقتی میخندد منم ناخودآگاه لبخند میزنم...
_سان شاین
∘₊✧───────⋆。‧˚ʚ🪼ɞ˚‧⋆───────✧₊∘
۳.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.