پارت 3 I HEAT MY SELF
فلش بک :
بکهیون با ذوق زیاد به ا.ت نزدیک میشه
بکهیون : ا.تتتتت ببین یه خبری برات دارممممم
ا.ت: جناب بیون میشه بگی امروز چه کرمی برای لولیدن انتخاب نمودید؟؟
بکهیون : بخدا شوخی ندارم یه خبررر خوووب کیم کای رو بازداشت کردیییم
*ا.ت در حال پنکیک کردن
بکهیون : اخی بچم مرد خدا رحمتش کنه
ا.ت : الان یعنی ، یعنی واقعیه؟/ خواب نمیبینم؟؟
بکهیون : بلههه کیم کای رو دستگیر کردیم و الان چان داره ازش بازجویی میکنه
ا.ت: خب پس چرا معطلی؟
بکهیون: میخواستم بگم بیا باهم بریم بریم خب
ا.ت : پس لتس گووو
ا.ت و بکهیون با سرعتی که سر از پا نمیشناختن به اتاق چسبیده به بازجویی ، همونجایی که دوربین های اتاق بازجویی درحال بازدید و بررسی هست بودن و به قیافه حرصی چانیول زول زده بودن و البته اون مافیایی که فقط اگه میخواست ردی از خودش به جای بذاره به دیوار محل جرمش با خط سیاه و بزرگ مینوشت :
KAI
بازجویی تازه داشت شروع میشد و بکهیون و ا.ت با هیجان و با دقت زیاد تمااام حواسشون رو داده بودن به اولین سوالی که چانیول قرار بود از اون کیم لعنت شده بپرسه
چانیول : اسم و فامیلتو بگو * با جدیت تمام و اخم های در هم رفته*
کای با پوزخند و یکم مکث : کیم کای بهم میگن 😏
و بازهم اون پوزخند لعنت شدش رو داشت میزد... پوزخنداش، طرز نگاهش به طور جذابی رو تک تک نورون های چانیول راه میرفت
چانیول : میدونم که بیشتر از 10 کیلو مواد جابه جا میکنی و بیشتر از اینا بلدی به کار ما اضافه کنی .به هرحال بگو با کیا کار میکنی؟ زیر دست کسی هستی یا نه؟ از کی تا حالا شروع به کار کردی؟
کای فقط خندید و هیچی نمیگفت : بیخیال افسر پارک من به هرسوالی که خودم بخوام جواب میدم و تو هم هیچ غلطی نمیتونی بکنی ... اوه اگه بی دلیل منو بازداشت کنی چی میشه؟ توبیخ میشی
و بعد شروع کرد به دوباره خندیدن
و دقیقا چانیول نفهمید منظورش چیه : هی ما ازت مدرک داریم ... تو 10 کیلو مواد جابه جا میکردی لعنتی
کای بازهم خندید و گفت : اوه واقعا؟؟ یعنی مدرکتون تا الان باقی مونده؟
چانیول به لحظه شک کرد و سریع از اون اتاق نفرین شده خارج شد و رفت ببینه مدرکشون سالمه یا نه و بعد دید با کمال تعجب تمام مدارک ناپدید شدن و مدارک وارد شده تو سیستم به گونه ای حذف شدند که انگار از قبل وجود نداشتن
به قیافه ای عصبانی تر دوباره برگشت و باز هم میخواست با فرشته عذابش هم صحبت بشه
چانیول : کار تو لعنتی بود؟ چجوری
کای باز هم خندید : من همیشه از تو چند قدم جلوترم افسر پارک ... راستی چه خبر از گروهبان مین؟ دلم برااش تنگ شده
چانیول فقط چند ثانیه در حیرت موند... اون دیگه کیه؟ چرا امار تک تک مارو داشت؟ چجوری نابود کرد تمام اون مدارک رو؟ این همه براش شبانه روز زحمت کشیدیم که تهش به هیچی برسیم؟ کای تو قطعا یه شیطان میتونی باشی ... ولی وقتی تازه متوجه این شد که داره سراغ دوست عزیزش رو میگیره عصبانی تر شد
چانیول : تو دیگه کی هستی عوضی؟
کای باز هم اون خنده های مسخرشو شروع کرد : بیا یه معامله کنیم افسر پارک... اگه گروهبان مین ازم بازجویی کنه من به چند تا از سوالاتتون جواب میدم
چانیول دیگه حس کرد از شدت عصبانیت دیگه نمیتونه نفس بکشه و باید سریع اتاق رو ترک کنه ... از اونجایی که میدونست بکهیون به ا.ت خبر داده سریع به اتاق کناری رفت ...
بکهیون با ذوق زیاد به ا.ت نزدیک میشه
بکهیون : ا.تتتتت ببین یه خبری برات دارممممم
ا.ت: جناب بیون میشه بگی امروز چه کرمی برای لولیدن انتخاب نمودید؟؟
بکهیون : بخدا شوخی ندارم یه خبررر خوووب کیم کای رو بازداشت کردیییم
*ا.ت در حال پنکیک کردن
بکهیون : اخی بچم مرد خدا رحمتش کنه
ا.ت : الان یعنی ، یعنی واقعیه؟/ خواب نمیبینم؟؟
بکهیون : بلههه کیم کای رو دستگیر کردیم و الان چان داره ازش بازجویی میکنه
ا.ت: خب پس چرا معطلی؟
بکهیون: میخواستم بگم بیا باهم بریم بریم خب
ا.ت : پس لتس گووو
ا.ت و بکهیون با سرعتی که سر از پا نمیشناختن به اتاق چسبیده به بازجویی ، همونجایی که دوربین های اتاق بازجویی درحال بازدید و بررسی هست بودن و به قیافه حرصی چانیول زول زده بودن و البته اون مافیایی که فقط اگه میخواست ردی از خودش به جای بذاره به دیوار محل جرمش با خط سیاه و بزرگ مینوشت :
KAI
بازجویی تازه داشت شروع میشد و بکهیون و ا.ت با هیجان و با دقت زیاد تمااام حواسشون رو داده بودن به اولین سوالی که چانیول قرار بود از اون کیم لعنت شده بپرسه
چانیول : اسم و فامیلتو بگو * با جدیت تمام و اخم های در هم رفته*
کای با پوزخند و یکم مکث : کیم کای بهم میگن 😏
و بازهم اون پوزخند لعنت شدش رو داشت میزد... پوزخنداش، طرز نگاهش به طور جذابی رو تک تک نورون های چانیول راه میرفت
چانیول : میدونم که بیشتر از 10 کیلو مواد جابه جا میکنی و بیشتر از اینا بلدی به کار ما اضافه کنی .به هرحال بگو با کیا کار میکنی؟ زیر دست کسی هستی یا نه؟ از کی تا حالا شروع به کار کردی؟
کای فقط خندید و هیچی نمیگفت : بیخیال افسر پارک من به هرسوالی که خودم بخوام جواب میدم و تو هم هیچ غلطی نمیتونی بکنی ... اوه اگه بی دلیل منو بازداشت کنی چی میشه؟ توبیخ میشی
و بعد شروع کرد به دوباره خندیدن
و دقیقا چانیول نفهمید منظورش چیه : هی ما ازت مدرک داریم ... تو 10 کیلو مواد جابه جا میکردی لعنتی
کای بازهم خندید و گفت : اوه واقعا؟؟ یعنی مدرکتون تا الان باقی مونده؟
چانیول به لحظه شک کرد و سریع از اون اتاق نفرین شده خارج شد و رفت ببینه مدرکشون سالمه یا نه و بعد دید با کمال تعجب تمام مدارک ناپدید شدن و مدارک وارد شده تو سیستم به گونه ای حذف شدند که انگار از قبل وجود نداشتن
به قیافه ای عصبانی تر دوباره برگشت و باز هم میخواست با فرشته عذابش هم صحبت بشه
چانیول : کار تو لعنتی بود؟ چجوری
کای باز هم خندید : من همیشه از تو چند قدم جلوترم افسر پارک ... راستی چه خبر از گروهبان مین؟ دلم برااش تنگ شده
چانیول فقط چند ثانیه در حیرت موند... اون دیگه کیه؟ چرا امار تک تک مارو داشت؟ چجوری نابود کرد تمام اون مدارک رو؟ این همه براش شبانه روز زحمت کشیدیم که تهش به هیچی برسیم؟ کای تو قطعا یه شیطان میتونی باشی ... ولی وقتی تازه متوجه این شد که داره سراغ دوست عزیزش رو میگیره عصبانی تر شد
چانیول : تو دیگه کی هستی عوضی؟
کای باز هم اون خنده های مسخرشو شروع کرد : بیا یه معامله کنیم افسر پارک... اگه گروهبان مین ازم بازجویی کنه من به چند تا از سوالاتتون جواب میدم
چانیول دیگه حس کرد از شدت عصبانیت دیگه نمیتونه نفس بکشه و باید سریع اتاق رو ترک کنه ... از اونجایی که میدونست بکهیون به ا.ت خبر داده سریع به اتاق کناری رفت ...
۴.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.