maid of the mansion
(12)
یونجی: بهم نگاه کرد و یه لبخند تحویلم داد که اریک اومد پیشم
اریک: خوشگل خانم نظرت چیه بریم رستوران یه چیزی بخوریم
یونجی: ااا ایده خوبیه
اریک: جونگ کوک تو حساب میکنی
جونگ کوک: به من چه شما دو تا برنامه چیدین من حساب کنم
اریک: خسیس نباش بیاید بریم
یونجی: با هم رفتیم جانگ سیک دانگ یکی از مشهور ترین رستوران های کره بود که توی گانگنام بود غذا سفارش دادیم من لباسام رو عوض نکرده بودم و با لباس عکاسی اومده بودم احساس خسته گی میکردم
من میرم یه ابی به دست و صورتم بزنم
اریک: باشه برو فقط مراقب باش زود برگرد
یونجی: خیله خب رفتم سرویس ابی به دستو صورتم زدم خواستم برم که دو نفر اومدن داخل
یوجین: به به خوشگل خانم
نایون: با جونگ کوک اوپا خوش میگذره
یونجی: منظورت چیه
یوجین: یادت باشه اون تورو نمیخواد جسم و پولت رو میخواد!!!
نایون: اون کسی رو انتخاب میکنه که این دو مورد رو داشته باشه ۱: بدن خوب ۲: پول و ثروت زیاد!
یونجی: خواستم برم که با لگدی که راست خورد رو دلم بخش زمین شدم اشکام سرازیر شدن خواستم بلند بشم که دوباره یه لگد خوردم دلم بد جور شکسته بود قلبم درد میکرد تنهایی بی کسی تو این لحظه راست خورد تو صورتم اون لحظه میخواستم داد بزنم (انقدر اذیتم نکنید من کسی رو ندارم هوامو داشته باشه(:!️ ) اشکام ، خونی که از دماغ و گوشه لبم سرازیر شده بود و اون حرف ها تحلیل اونا واسه من خیلی سنگین بود! بعد اینکه اون دو نفر رفتم به زور دستم رو به دیوار گرفتم و بلند شدم صورتم رو شستم لباسم خونی و خاکی شده بود وجودم پر درد بود اما خندم گرفته بود به حال خودم میخندیدم واقعا چقدر بیچارم بیچاره ای لایق ترحم
(در دلم فریاد بود در نگاهم اشک در گلویم بغض اما بلندتر از همه میخندیدم...!! ️)
جونگ کوک: خیلی دیر کرده نکنه فرار کرده؟
اریک: نه فرار نکرده زیادی خوشحال بود فکر نکنم فرار کرده باشه بزار برم ببینم
جونگ کوک: نه نمیخواد خودم میرم از جام بلند شدم و به سمت سرویس زنانه رفتم دم درش ایستادم صداشو واضح میشندیم (انقدر اذیتم نکنید من کسی رو ندارم هوامو داشته باشه(:!️ ) نمیتونستم برم پیشش پس برگشتم سر جام
اریک: چیشد؟
جونگ کوک: هیچی ممکنه یکم دیر بیاد
زِندگی دَردِ قَشَنگیِست کِ جَریان داٰرد!:)♡️
یونجی: بهم نگاه کرد و یه لبخند تحویلم داد که اریک اومد پیشم
اریک: خوشگل خانم نظرت چیه بریم رستوران یه چیزی بخوریم
یونجی: ااا ایده خوبیه
اریک: جونگ کوک تو حساب میکنی
جونگ کوک: به من چه شما دو تا برنامه چیدین من حساب کنم
اریک: خسیس نباش بیاید بریم
یونجی: با هم رفتیم جانگ سیک دانگ یکی از مشهور ترین رستوران های کره بود که توی گانگنام بود غذا سفارش دادیم من لباسام رو عوض نکرده بودم و با لباس عکاسی اومده بودم احساس خسته گی میکردم
من میرم یه ابی به دست و صورتم بزنم
اریک: باشه برو فقط مراقب باش زود برگرد
یونجی: خیله خب رفتم سرویس ابی به دستو صورتم زدم خواستم برم که دو نفر اومدن داخل
یوجین: به به خوشگل خانم
نایون: با جونگ کوک اوپا خوش میگذره
یونجی: منظورت چیه
یوجین: یادت باشه اون تورو نمیخواد جسم و پولت رو میخواد!!!
نایون: اون کسی رو انتخاب میکنه که این دو مورد رو داشته باشه ۱: بدن خوب ۲: پول و ثروت زیاد!
یونجی: خواستم برم که با لگدی که راست خورد رو دلم بخش زمین شدم اشکام سرازیر شدن خواستم بلند بشم که دوباره یه لگد خوردم دلم بد جور شکسته بود قلبم درد میکرد تنهایی بی کسی تو این لحظه راست خورد تو صورتم اون لحظه میخواستم داد بزنم (انقدر اذیتم نکنید من کسی رو ندارم هوامو داشته باشه(:!️ ) اشکام ، خونی که از دماغ و گوشه لبم سرازیر شده بود و اون حرف ها تحلیل اونا واسه من خیلی سنگین بود! بعد اینکه اون دو نفر رفتم به زور دستم رو به دیوار گرفتم و بلند شدم صورتم رو شستم لباسم خونی و خاکی شده بود وجودم پر درد بود اما خندم گرفته بود به حال خودم میخندیدم واقعا چقدر بیچارم بیچاره ای لایق ترحم
(در دلم فریاد بود در نگاهم اشک در گلویم بغض اما بلندتر از همه میخندیدم...!! ️)
جونگ کوک: خیلی دیر کرده نکنه فرار کرده؟
اریک: نه فرار نکرده زیادی خوشحال بود فکر نکنم فرار کرده باشه بزار برم ببینم
جونگ کوک: نه نمیخواد خودم میرم از جام بلند شدم و به سمت سرویس زنانه رفتم دم درش ایستادم صداشو واضح میشندیم (انقدر اذیتم نکنید من کسی رو ندارم هوامو داشته باشه(:!️ ) نمیتونستم برم پیشش پس برگشتم سر جام
اریک: چیشد؟
جونگ کوک: هیچی ممکنه یکم دیر بیاد
زِندگی دَردِ قَشَنگیِست کِ جَریان داٰرد!:)♡️
۹.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.