مافیا جیمین (پارت1)
اول از همه ت/ا
ت/ا دختر مغرور خشن و جذاب ولی از درون کیوت ت/ا توی بچگی پدر مادرشو از دست میده و عموش به سر پرستی قبولش میکنه عموی ت/ا چون توی ارتش بوده هر چی که بلد بوده. به ت/ا یاد میداد و به تنهایی از پس خودش برمیامد چقدر (حرف میزنی😐
سن ت/ا 24 و ملیتشو هر چی خودتون میخواید بزارید. موهای بلند قهوه ای تا دم باسن😅 چشم های قهوه ای. و وضع مالی خوبی داشت. اینم بگم که ت/ا یه خواهر کوچیک تر از خودش داره.
جیمینم که خودتون میدونید
سنش26
رییس مافیا و بی رحم، خشن... دوستاشم اعضا که کاری باهاشون ندارم زیاد😂😂
پارت (1)
ت/ا: شب بود داشتم واسه خودم میرفتم که یه صدای اومد. برگشتم دیدم یه مرد کت شلوار پوش با چنتا ماشین مشکی وایساده وداره داد میزنه. اول زیاد توجه نکردم داشتم میرفتم که دوباره یه صدای اومد برگشتم و دیدیم که یک نفر روی زمین و و تمام بدنش پر خون شده اول به خاطره خونی که دیدیم تو شک بودم که دییدم اون مرد داره میاد سمتم کمی رفتم عقب خوردم به دیوار که گفت: کوچولو این وقت شب اینجا چیکار میکنی تا میخواستم جوابشو بدم
جیمین: داشتم سر طلبکاری که پولمو نداده بود داد بی داد میکردم که چرا پولمو نداده منم کلافه شدم یه تیر تو مغزش خالی کردم. که متوجه چیزی شدم برگشتم دیدم یه دختر اونجا وایساد و شوکه شده رفتم سمتش و بهش گفتم که کوچولو اینجا چیکار میکنی و از فرصت استفاده کردم بیهوشش کردم.
ت/ا دختر مغرور خشن و جذاب ولی از درون کیوت ت/ا توی بچگی پدر مادرشو از دست میده و عموش به سر پرستی قبولش میکنه عموی ت/ا چون توی ارتش بوده هر چی که بلد بوده. به ت/ا یاد میداد و به تنهایی از پس خودش برمیامد چقدر (حرف میزنی😐
سن ت/ا 24 و ملیتشو هر چی خودتون میخواید بزارید. موهای بلند قهوه ای تا دم باسن😅 چشم های قهوه ای. و وضع مالی خوبی داشت. اینم بگم که ت/ا یه خواهر کوچیک تر از خودش داره.
جیمینم که خودتون میدونید
سنش26
رییس مافیا و بی رحم، خشن... دوستاشم اعضا که کاری باهاشون ندارم زیاد😂😂
پارت (1)
ت/ا: شب بود داشتم واسه خودم میرفتم که یه صدای اومد. برگشتم دیدم یه مرد کت شلوار پوش با چنتا ماشین مشکی وایساده وداره داد میزنه. اول زیاد توجه نکردم داشتم میرفتم که دوباره یه صدای اومد برگشتم و دیدیم که یک نفر روی زمین و و تمام بدنش پر خون شده اول به خاطره خونی که دیدیم تو شک بودم که دییدم اون مرد داره میاد سمتم کمی رفتم عقب خوردم به دیوار که گفت: کوچولو این وقت شب اینجا چیکار میکنی تا میخواستم جوابشو بدم
جیمین: داشتم سر طلبکاری که پولمو نداده بود داد بی داد میکردم که چرا پولمو نداده منم کلافه شدم یه تیر تو مغزش خالی کردم. که متوجه چیزی شدم برگشتم دیدم یه دختر اونجا وایساد و شوکه شده رفتم سمتش و بهش گفتم که کوچولو اینجا چیکار میکنی و از فرصت استفاده کردم بیهوشش کردم.
۸۹.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰