عشق از نو “پارت”(3)
_اره برعکس تو
+ته ته
_بله(با ناراحتی )
+عاشقتم
_دروغ میگی (با کیوتی )
اینو گفتم و لباسمو پوشیدم نشستم سر درس سرم و با حالت ناراحت ولی کیوت گرفتم بالا زل زدم به کوکی داشتم نگاش میکردم که فهمیدم داره عصبی میشه
_چرا نمیای سر درس
+یاد گرفتم
_بیا بشین سه تا سوال دیگه مونده
+خوابم میاد من میرم خونه
_کوکی
+…
کتاباشو جمع کرد بدون اینکه چیزی بگه داشت از اتاق میرفت بیرون رفت سمت در ورودی درو باز کرد بدو رفتم جلوش درو بست
_چیزی شد
+….
_چرا حرفی نمیزنی هیونگ
+…….
دیدم حرفی نمیزنع حتی نگامم نمیکنه داشت با اخم غلیظ به بازوش نگا میکرد دستام و شل کردم بردم سمت صورتش با دستام قاب کردم کشوندمش سمت خودم چشمام و بستم لبامو گذاشتم رو لباش مک زدم ولی هیچ همراهی باهام نکرد بعد چن دیقه نفس کم آوردم ازش جدا شدم نگا کردم چشماش هیچی نمیدیدم جز سیاهی
_چرا اینجوری میکنی
_اگه گفتم دوست دارم ببخشید
_من فقط عاشق شدم
_عاشق یکی مثل خودم
ادمش اسلاید بعد …
+ته ته
_بله(با ناراحتی )
+عاشقتم
_دروغ میگی (با کیوتی )
اینو گفتم و لباسمو پوشیدم نشستم سر درس سرم و با حالت ناراحت ولی کیوت گرفتم بالا زل زدم به کوکی داشتم نگاش میکردم که فهمیدم داره عصبی میشه
_چرا نمیای سر درس
+یاد گرفتم
_بیا بشین سه تا سوال دیگه مونده
+خوابم میاد من میرم خونه
_کوکی
+…
کتاباشو جمع کرد بدون اینکه چیزی بگه داشت از اتاق میرفت بیرون رفت سمت در ورودی درو باز کرد بدو رفتم جلوش درو بست
_چیزی شد
+….
_چرا حرفی نمیزنی هیونگ
+…….
دیدم حرفی نمیزنع حتی نگامم نمیکنه داشت با اخم غلیظ به بازوش نگا میکرد دستام و شل کردم بردم سمت صورتش با دستام قاب کردم کشوندمش سمت خودم چشمام و بستم لبامو گذاشتم رو لباش مک زدم ولی هیچ همراهی باهام نکرد بعد چن دیقه نفس کم آوردم ازش جدا شدم نگا کردم چشماش هیچی نمیدیدم جز سیاهی
_چرا اینجوری میکنی
_اگه گفتم دوست دارم ببخشید
_من فقط عاشق شدم
_عاشق یکی مثل خودم
ادمش اسلاید بعد …
۵.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.