برادران غیرتی من p8
دوستان ادامش رو یجور دیگه میکنم حالا
اسم هاشون هم یادم نی پس تغییر میدم
ویو ا.ت
حاظر شدم که برم تیپم خیلیییی خوشگل بود ولی استرس داشتم که جیمین منو نبینه ولی بیخیال تو این فکرا بودم که لیا اومد
لیا:اووو چه خوشگل شدی کاشکی منم مث تو خوش هیکل بودم
ا.ت:یجور میگی انگار که چاقی لاغری دیگه هیکلتم خوبه که
لیا:هیکل تو بهتره
ا.ت:گوه نخور بیا بریم
لیا:بریمممم هورامان قراره آقای لیمن هو دوست پسر عزیزت رو ببینم
ا.ت:خفه
رفتن و نشستن تو بار که لیمن هو اومد
بهش میگم هو
هو:سلامم
ا.ت و لیا:سلام
رفتن تشستن و حرف میزدن که ا.ت گفت
ا.ت:اصلا برنگردید پشتتون جیمین و کوک اونجان نباید مارو ببینن
هو:مگه قرار نبود برن استخر (اروم)
لیا:آره چرا اینجان؟(اروم)
ا.ت:من چه بدونم(اروم)
لیا: بیاید بریم بیرون گیر میفتیم(اروم)
ا.ت :بریم(اروم)
داشتن اروم اروم میرفتن که دستاشون کشیده شد و دونفر داشتن بزور میبردنشون
هو:هوییی ولشون کنید کص*کشا
اونا رو بردن تو یه کوچه خلوت
جیمین:اینجا چه غلطی میکنید
ا.ت:ج..ج..ج..ج..ج.جیم..جیمین؟
کوک:خفه شید چرا اینجایید لیمین هو تو اینجا چیکار میکنی؟
هو:من اومدم بار که ا.ت و لیا رو دیدم بعد داشتن میرفتن خواستم برم تکلیف رو بپرسم که شما دوتا اومدید دستشون رو کشیدید
جیمین:این دوتا تو بار بودن بازم آره حالا میفهمید
ا.ت:اییی جیمین دستم ول کن
جیمین: خفه
لیا:کوککککک دستممم
کوک:خفه شو
اون دوتا رو بردن خونه رسیدن
ا.ت و لیا: شمادوتا چرا هرجا هستیم میاید؟
جیمین و کوک:خفه شید
بعد یهو
خماریییییییی
امروز زیاد پارت گذاشتم تا فردا خماری بمانید😂
اسم هاشون هم یادم نی پس تغییر میدم
ویو ا.ت
حاظر شدم که برم تیپم خیلیییی خوشگل بود ولی استرس داشتم که جیمین منو نبینه ولی بیخیال تو این فکرا بودم که لیا اومد
لیا:اووو چه خوشگل شدی کاشکی منم مث تو خوش هیکل بودم
ا.ت:یجور میگی انگار که چاقی لاغری دیگه هیکلتم خوبه که
لیا:هیکل تو بهتره
ا.ت:گوه نخور بیا بریم
لیا:بریمممم هورامان قراره آقای لیمن هو دوست پسر عزیزت رو ببینم
ا.ت:خفه
رفتن و نشستن تو بار که لیمن هو اومد
بهش میگم هو
هو:سلامم
ا.ت و لیا:سلام
رفتن تشستن و حرف میزدن که ا.ت گفت
ا.ت:اصلا برنگردید پشتتون جیمین و کوک اونجان نباید مارو ببینن
هو:مگه قرار نبود برن استخر (اروم)
لیا:آره چرا اینجان؟(اروم)
ا.ت:من چه بدونم(اروم)
لیا: بیاید بریم بیرون گیر میفتیم(اروم)
ا.ت :بریم(اروم)
داشتن اروم اروم میرفتن که دستاشون کشیده شد و دونفر داشتن بزور میبردنشون
هو:هوییی ولشون کنید کص*کشا
اونا رو بردن تو یه کوچه خلوت
جیمین:اینجا چه غلطی میکنید
ا.ت:ج..ج..ج..ج..ج.جیم..جیمین؟
کوک:خفه شید چرا اینجایید لیمین هو تو اینجا چیکار میکنی؟
هو:من اومدم بار که ا.ت و لیا رو دیدم بعد داشتن میرفتن خواستم برم تکلیف رو بپرسم که شما دوتا اومدید دستشون رو کشیدید
جیمین:این دوتا تو بار بودن بازم آره حالا میفهمید
ا.ت:اییی جیمین دستم ول کن
جیمین: خفه
لیا:کوککککک دستممم
کوک:خفه شو
اون دوتا رو بردن خونه رسیدن
ا.ت و لیا: شمادوتا چرا هرجا هستیم میاید؟
جیمین و کوک:خفه شید
بعد یهو
خماریییییییی
امروز زیاد پارت گذاشتم تا فردا خماری بمانید😂
۸.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.