"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 6
ویو ات
ازش خداخافظی کردم رفتم داخل خونه
مکس: سلام ات چخبر؟
ات: سلام*کلافه*
مکس: چیه چته؟
ات: هنوز ازدواج نکردیم برام شرطو شروط گذاشته
مکس: چرا مگه چیشد..
ات: جونگ هو زنگ زد گفت پس فردا میریم بیرون منم خوشحال شدم بعدش یونگی گفت که هرجا بخوام برم یا هر لباسی بخپام بپوشم یا هر کاره دیگه باید ازش اجازه بگیرم
بعد ما داریم میریم خونه جدا از پدرو مادرش اونجا من به جای خدمتکار کار میکنم
مکس: ای وای
ات: میشه ازدواج نکنم
مکس: باهاش صحبت میکنم ولی مجبوری باهاش ازدواج کنی
نفسمو کلافه دادم بیرونو گفتم:
ات: باشه ولی باهاش صحبت کنید اگه بخواد سخت بگیره من دیگه باهاش زندگی نمیکنم*عصبی*...فهمیدی*داد*
مکس: ب..باشه دیگه حالاهم برو اتاقت استراحت کن
عصبی نگاش کردمو رفتم بالا ساعت نزدیکای 5 بود...رفتم حموم بعد از 15مین اومدم بیرون..لباسامو عوض کردم خودم پرتم کردم رو تخت خیلی حال میده...بعدش گوشیم در اوردم یزره چرخیدم تو گوشی بعدش گذاشتم کنارو خوابیدم..
باصدای اجوما از خواب بیدار شدم
اجوما: دخترم بیدار شو وقت شام
ات: بزار یزره بخوابم
اجوما: ساعت 9 شبه نمیخوای بیدار شی؟*داد*
ات:ــــــــــــ
اجوما: نه اینجوری نمیشه باید اب بریزم روت..
ات: بیدار شدم بیدار شدم
اجوما: زود بیا پایین
ات: باشه
رفتم دستو صورتمو شستم رفتم پایین...شام خوردم مکس نبود
ات: اجوما مکس کجاست؟
اجوما: جایی رفت به من چیزی. نگفت
ات: اهان باشه
رفتم بالا
(ویو ات صبح ساعت 8:00)
از خواب بیدار شدم ی دوش 10 مینی گرفتم رفتم لباسامو عوض کردم رفتم از پله ها پایین...
ات: اجوما مکس از دیشب نیومده؟
اجوما: چرا اومد صبح زودم رفت
ات: اهان
ات: بابت صبحونه ممنون
اجوما: خواهش میکنم
رفتم سمت ماشین نشستم حرک کردم به سمت شرکت...
دیگه نزدیکای شرکت بودم که کوشیم زنگ خورد جی هو بود..
/مکالمه بین ات و جی هو/
(جی هو رو با این ∆ نشون میدم)
∆: سلام ات خوببی؟
ات: سلام اره چیزی شده؟
∆: کی میرسی شرکت؟
ات: 5 مین دیگه..
∆: خوبه زود بیا
ات: چیشده؟
∆: اقای پارک برای معامله اومدن
ات: پارک جیمین؟
∆: بله
ات: الان میرسم
∆: باشه
/قطع کرد/
رسیدم شرکت سویچ ماشینو دادم به خدمتکار رفتم سوار اسانسور شدم...
رفتم بالا جی هو اومد سمتم(جی هو دوست صمیمیه ات و مدیر برنامش).
جی هو: اقای پارک تو اتاقتون منتظرن..
ات: باشه..
ات: بگو دوتا فنجون قهوه بیارن
جی هو:باشه
رفتم داخل
ات: سلام من سون ا/ت هستم مدیر شرکت..
جیمین:اووه بله من هم پارک جیمین هستم..برای معامله اومدم..
ات: اوکی بفرمائین بشنید
قهوه رو اوردن که...
پارت 6
ویو ات
ازش خداخافظی کردم رفتم داخل خونه
مکس: سلام ات چخبر؟
ات: سلام*کلافه*
مکس: چیه چته؟
ات: هنوز ازدواج نکردیم برام شرطو شروط گذاشته
مکس: چرا مگه چیشد..
ات: جونگ هو زنگ زد گفت پس فردا میریم بیرون منم خوشحال شدم بعدش یونگی گفت که هرجا بخوام برم یا هر لباسی بخپام بپوشم یا هر کاره دیگه باید ازش اجازه بگیرم
بعد ما داریم میریم خونه جدا از پدرو مادرش اونجا من به جای خدمتکار کار میکنم
مکس: ای وای
ات: میشه ازدواج نکنم
مکس: باهاش صحبت میکنم ولی مجبوری باهاش ازدواج کنی
نفسمو کلافه دادم بیرونو گفتم:
ات: باشه ولی باهاش صحبت کنید اگه بخواد سخت بگیره من دیگه باهاش زندگی نمیکنم*عصبی*...فهمیدی*داد*
مکس: ب..باشه دیگه حالاهم برو اتاقت استراحت کن
عصبی نگاش کردمو رفتم بالا ساعت نزدیکای 5 بود...رفتم حموم بعد از 15مین اومدم بیرون..لباسامو عوض کردم خودم پرتم کردم رو تخت خیلی حال میده...بعدش گوشیم در اوردم یزره چرخیدم تو گوشی بعدش گذاشتم کنارو خوابیدم..
باصدای اجوما از خواب بیدار شدم
اجوما: دخترم بیدار شو وقت شام
ات: بزار یزره بخوابم
اجوما: ساعت 9 شبه نمیخوای بیدار شی؟*داد*
ات:ــــــــــــ
اجوما: نه اینجوری نمیشه باید اب بریزم روت..
ات: بیدار شدم بیدار شدم
اجوما: زود بیا پایین
ات: باشه
رفتم دستو صورتمو شستم رفتم پایین...شام خوردم مکس نبود
ات: اجوما مکس کجاست؟
اجوما: جایی رفت به من چیزی. نگفت
ات: اهان باشه
رفتم بالا
(ویو ات صبح ساعت 8:00)
از خواب بیدار شدم ی دوش 10 مینی گرفتم رفتم لباسامو عوض کردم رفتم از پله ها پایین...
ات: اجوما مکس از دیشب نیومده؟
اجوما: چرا اومد صبح زودم رفت
ات: اهان
ات: بابت صبحونه ممنون
اجوما: خواهش میکنم
رفتم سمت ماشین نشستم حرک کردم به سمت شرکت...
دیگه نزدیکای شرکت بودم که کوشیم زنگ خورد جی هو بود..
/مکالمه بین ات و جی هو/
(جی هو رو با این ∆ نشون میدم)
∆: سلام ات خوببی؟
ات: سلام اره چیزی شده؟
∆: کی میرسی شرکت؟
ات: 5 مین دیگه..
∆: خوبه زود بیا
ات: چیشده؟
∆: اقای پارک برای معامله اومدن
ات: پارک جیمین؟
∆: بله
ات: الان میرسم
∆: باشه
/قطع کرد/
رسیدم شرکت سویچ ماشینو دادم به خدمتکار رفتم سوار اسانسور شدم...
رفتم بالا جی هو اومد سمتم(جی هو دوست صمیمیه ات و مدیر برنامش).
جی هو: اقای پارک تو اتاقتون منتظرن..
ات: باشه..
ات: بگو دوتا فنجون قهوه بیارن
جی هو:باشه
رفتم داخل
ات: سلام من سون ا/ت هستم مدیر شرکت..
جیمین:اووه بله من هم پارک جیمین هستم..برای معامله اومدم..
ات: اوکی بفرمائین بشنید
قهوه رو اوردن که...
۱۷.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.