My amazing moon🌙🐾💕 p13
لونا بغض داشت نمیدونست چرا دلیل این اشکی که میخواست بیاد چی بود؟
تو همین افکار بود که سویی نسبتا با عجله اومد کنار لونا و گفت" بانوی من افسر پارک اومدند.
هیجان خاصی توی چشماش موج زد و گقت: همراهیشون کن . چند لحظه بعد جیمین به کنار لونا اومد
لونا" عا سلام خوبی؟
جیمین" اره خوبم.ولی به نظر نمیاد تو خوب باشی ها!
لونا" چیزی نیست فقط دلم گرفته بود
جیمین" خب چرا اخه فندق؟ تو که عالی بودی.به عنوان نگهبان اونجا وایساده بودم و تمام حرفاتو شنیدم.راستش تعجب کردم انقد موادبی😐😂
لونا" یااااا میخوای بکشمت؟!
جیمین" خیلی خب باشه بابا اعصاب نداریا😂😐
لونا" اره ندارم. میدونی چرا چون مدام توسط ملکه مادر مورد تمسخر میگیرم،شایعات زیادی پشت سرم هست ، اداره دادگستری و جناح جنوب و ملکه مادر همش میخوان نظر عالیجناب رو به بورا بکشونن.چون هنوز قاتل رو پیدا نکردم چون پدرمو ۲ ماهه ندیدم چون مادرم رو اخرین بار وقتی ۱۰ سالم بود دیدم! یعنی ۱۰ سال پیش...هعیی...
راوی" وقتی لونا راجب مادر حرف زد ناخوداگاه رنگ جیمین پرید و سرش رو پایین انداخت. لونا که خیلی دختر زیرکی بود پرسید
لونا" تو مطمئنا مامان رو دیدی.چرا سراغ منو هیچوقت نگرفت!؟ یا با توعم!
جیمین قطره اشکی از چشمش چکید که اونو پاک کرد و گفت" تو فک کن اون مرده .
لونا سیماش قاطی کرد
لونا" چ..چی گفتی؟! میفهمی چی میگی ؟! مامان مرده؟! تصورشم سخته جیمین .۱۰ سال ندیدمش درست ولی مامانمه!
جیمین با بغض ادامه داد" نمیخوام تصور کنی، میخوام قبول کنی که اون مرده.
_____________
سویی" بانوی من سویی هستم میتونم بیام داخل
لونا" بیا!
سویی" از دیشب وقتی با افسر پارک صحبت کردند رنگشون پریده بود و کل شب رو هم نتونسته بود بخوابه.
راوی "امروز باید فرد منتخب ملکه با ملکه مادر وقت بگزرونه و فرد منتخب ملکه با ملکه مادر یعنی بورا باید میرفت پیش ملکه و لونا هم پیش ملکه مادر.بخوبی مبدونست قراره حسابی تحقیر شه اما اون از راهی که انتخاب کرده بود پا پس نکشید.
حالا دیگه مطمئن بود هرجور شده باید ملکه بشه! باید قاتل امپراتور و افراد خائن و فرد پشت پرده که فاتل اصلی مادرش بود رو پیدا میکرد!
لونا" امروز قرار بود روزم رو با ملکه مادر بگذرونم . برخلاف میلم یه هانبوک آبی اسمانی و دامن صورتی پوشیدم و از اقامتگاهم خارج شدم و با اونگوم و سویی و دوتا خدمتکار دیگه به سمت قصر ملکه مادر به راه افتادم...
لباس لونا( اهل دونگی میفهمن😂🤌)
تو همین افکار بود که سویی نسبتا با عجله اومد کنار لونا و گفت" بانوی من افسر پارک اومدند.
هیجان خاصی توی چشماش موج زد و گقت: همراهیشون کن . چند لحظه بعد جیمین به کنار لونا اومد
لونا" عا سلام خوبی؟
جیمین" اره خوبم.ولی به نظر نمیاد تو خوب باشی ها!
لونا" چیزی نیست فقط دلم گرفته بود
جیمین" خب چرا اخه فندق؟ تو که عالی بودی.به عنوان نگهبان اونجا وایساده بودم و تمام حرفاتو شنیدم.راستش تعجب کردم انقد موادبی😐😂
لونا" یااااا میخوای بکشمت؟!
جیمین" خیلی خب باشه بابا اعصاب نداریا😂😐
لونا" اره ندارم. میدونی چرا چون مدام توسط ملکه مادر مورد تمسخر میگیرم،شایعات زیادی پشت سرم هست ، اداره دادگستری و جناح جنوب و ملکه مادر همش میخوان نظر عالیجناب رو به بورا بکشونن.چون هنوز قاتل رو پیدا نکردم چون پدرمو ۲ ماهه ندیدم چون مادرم رو اخرین بار وقتی ۱۰ سالم بود دیدم! یعنی ۱۰ سال پیش...هعیی...
راوی" وقتی لونا راجب مادر حرف زد ناخوداگاه رنگ جیمین پرید و سرش رو پایین انداخت. لونا که خیلی دختر زیرکی بود پرسید
لونا" تو مطمئنا مامان رو دیدی.چرا سراغ منو هیچوقت نگرفت!؟ یا با توعم!
جیمین قطره اشکی از چشمش چکید که اونو پاک کرد و گفت" تو فک کن اون مرده .
لونا سیماش قاطی کرد
لونا" چ..چی گفتی؟! میفهمی چی میگی ؟! مامان مرده؟! تصورشم سخته جیمین .۱۰ سال ندیدمش درست ولی مامانمه!
جیمین با بغض ادامه داد" نمیخوام تصور کنی، میخوام قبول کنی که اون مرده.
_____________
سویی" بانوی من سویی هستم میتونم بیام داخل
لونا" بیا!
سویی" از دیشب وقتی با افسر پارک صحبت کردند رنگشون پریده بود و کل شب رو هم نتونسته بود بخوابه.
راوی "امروز باید فرد منتخب ملکه با ملکه مادر وقت بگزرونه و فرد منتخب ملکه با ملکه مادر یعنی بورا باید میرفت پیش ملکه و لونا هم پیش ملکه مادر.بخوبی مبدونست قراره حسابی تحقیر شه اما اون از راهی که انتخاب کرده بود پا پس نکشید.
حالا دیگه مطمئن بود هرجور شده باید ملکه بشه! باید قاتل امپراتور و افراد خائن و فرد پشت پرده که فاتل اصلی مادرش بود رو پیدا میکرد!
لونا" امروز قرار بود روزم رو با ملکه مادر بگذرونم . برخلاف میلم یه هانبوک آبی اسمانی و دامن صورتی پوشیدم و از اقامتگاهم خارج شدم و با اونگوم و سویی و دوتا خدمتکار دیگه به سمت قصر ملکه مادر به راه افتادم...
لباس لونا( اهل دونگی میفهمن😂🤌)
۵۲.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.