ددی گربه 🐈
ددی گربه 🐈
پارت ۱۲
کوک:امید وارم کارتون و خوب انجام بدین...
دو روز بعد
ویو ا.ت
دوروزه که از باخبر شدنم میگذره ، از باخبر شدن من و یونگی که کوک ... ولش کن ضربه ی بدی خوردم وقتی اینو شنیدم نا سلامتی ما هم گروه بودیم و هیچ رازی بینمون نبود با همین فرا خوابم برد
فردا صبح
زینگگگگگ زینگگگگگ
باز دوباره این گوشیه فلان فلان شده زنگ خورد پشتم و دیدم که ا.ت خیلی ناز بغلم کرده بود ، من موندم این بچه چقدر زود دختر خاله شد هنوز بهش پیشنهاد دوستی ندادم اما این داره دوستی میکنهههه با من (منحرف نشید) سعی کردم خیلی آروم از بغلش بیرون بیام
ویو ا.ت
چند دقیقه هست داره گوشیش دید دید میکنه اما بیدار نمیشه ، واییی خداااا انگار گربه پیشم خوابیدههههه ، عه ا.ت خودتو جمع کن دختر تو با اون هیچ نسبتی نداری ، ولی خیلی دلم بغل می خواست بغلش کردم که دیپم بیدار شد می خواست از بغلم بره
ا.ت:کجا به سلامتی(خواب آلود)
شوگا:می خوام برم دست شویی با اجازتون
ا.ت:(دستش و ول کردم) برو تا نریخته
شوگا:تو هم برو تا خوابت نپریده
رفتم دستشویی و کار های روزانه امجام دادم بعدشم رفتم بیرون تا برم مغازه به صبونه بخرم چون ما هتل و بدون بدن غذا رزرو کردیم چون فکر نمیکردیم چهار روز بمونیم
ویو ا.ت
دیگه خوابم نمیومد رفتم دستشویی و لباسم و عوض کردم رفتم تو حال دیدم کسی نیست رو مبل نشستم و تلویزیون و روشن کردم دیدم در باز شد یونگی بود
شوگا:صحت خواب
ا.ت:سلامتی بدنت غذا گرفتی؟
شوگا :آره با چند تا خوراکی
ا.ت:خوراکی !آخخخخ جونننننن
شوگا:اگر گشنت بود و چیزی نداشتیم از اینا بوخور ، زود باش غذا بخور تا بریم بیرون
ا.ت:چرا بیرون ؟
چند مین قبل...
زینگگگ
شوگا:الو
نامی:الو یونگی اون مافیایه که جاسوسیش و میکنین داره میره تا قرار داد امضا کنه برین سمتش
شوگا:راستش اون ...
نامی :آدرس و میفرستم برات وا فعلا کار داریم خدافظ
دید دید
(پایان مکالمه)
ا.ت:که اینطوراس ، راستی نکفتی بهش؟
شوگا:چیرو؟
ا.ت:درباره کوک
شوگا:می خواستم بگم که قطع کرد
ا.ت:باشه حالا بخور که امروز کلی کار داریم
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
غذا خوردم تا خر خره شوگا رو که ول کن اون خرد رو مبل خوابید بهم گفت ساعت پنج باید بریم رفتم تو اتاق دیدم همه لباسام نشستست رفتم با هزار زور و التماس بلندش کردم تا بریم یدونه لباس واسه امروزم بگیرم
ادامه دارد...
پارت ۱۲
کوک:امید وارم کارتون و خوب انجام بدین...
دو روز بعد
ویو ا.ت
دوروزه که از باخبر شدنم میگذره ، از باخبر شدن من و یونگی که کوک ... ولش کن ضربه ی بدی خوردم وقتی اینو شنیدم نا سلامتی ما هم گروه بودیم و هیچ رازی بینمون نبود با همین فرا خوابم برد
فردا صبح
زینگگگگگ زینگگگگگ
باز دوباره این گوشیه فلان فلان شده زنگ خورد پشتم و دیدم که ا.ت خیلی ناز بغلم کرده بود ، من موندم این بچه چقدر زود دختر خاله شد هنوز بهش پیشنهاد دوستی ندادم اما این داره دوستی میکنهههه با من (منحرف نشید) سعی کردم خیلی آروم از بغلش بیرون بیام
ویو ا.ت
چند دقیقه هست داره گوشیش دید دید میکنه اما بیدار نمیشه ، واییی خداااا انگار گربه پیشم خوابیدههههه ، عه ا.ت خودتو جمع کن دختر تو با اون هیچ نسبتی نداری ، ولی خیلی دلم بغل می خواست بغلش کردم که دیپم بیدار شد می خواست از بغلم بره
ا.ت:کجا به سلامتی(خواب آلود)
شوگا:می خوام برم دست شویی با اجازتون
ا.ت:(دستش و ول کردم) برو تا نریخته
شوگا:تو هم برو تا خوابت نپریده
رفتم دستشویی و کار های روزانه امجام دادم بعدشم رفتم بیرون تا برم مغازه به صبونه بخرم چون ما هتل و بدون بدن غذا رزرو کردیم چون فکر نمیکردیم چهار روز بمونیم
ویو ا.ت
دیگه خوابم نمیومد رفتم دستشویی و لباسم و عوض کردم رفتم تو حال دیدم کسی نیست رو مبل نشستم و تلویزیون و روشن کردم دیدم در باز شد یونگی بود
شوگا:صحت خواب
ا.ت:سلامتی بدنت غذا گرفتی؟
شوگا :آره با چند تا خوراکی
ا.ت:خوراکی !آخخخخ جونننننن
شوگا:اگر گشنت بود و چیزی نداشتیم از اینا بوخور ، زود باش غذا بخور تا بریم بیرون
ا.ت:چرا بیرون ؟
چند مین قبل...
زینگگگ
شوگا:الو
نامی:الو یونگی اون مافیایه که جاسوسیش و میکنین داره میره تا قرار داد امضا کنه برین سمتش
شوگا:راستش اون ...
نامی :آدرس و میفرستم برات وا فعلا کار داریم خدافظ
دید دید
(پایان مکالمه)
ا.ت:که اینطوراس ، راستی نکفتی بهش؟
شوگا:چیرو؟
ا.ت:درباره کوک
شوگا:می خواستم بگم که قطع کرد
ا.ت:باشه حالا بخور که امروز کلی کار داریم
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
غذا خوردم تا خر خره شوگا رو که ول کن اون خرد رو مبل خوابید بهم گفت ساعت پنج باید بریم رفتم تو اتاق دیدم همه لباسام نشستست رفتم با هزار زور و التماس بلندش کردم تا بریم یدونه لباس واسه امروزم بگیرم
ادامه دارد...
۱.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.