عشق دردناک پارت72
لبخندش رفت
جونگکوک:فکر میکنی!؟
زود دست به نشانه نه تکان دادم
ا.ت:نه... نه.. فقط...خودت میدونی که یکم زمان نیاز دارم اما تلاشم میکنم
لبخندی زد و اروم بغ.لم کرد و گونه ام رو طولانی و با محبت بو.سید گفت
جونگکوک:پس منم منتظر میمونم تا هروقت که بخوای
خندیدم و بعد با اخم ساختی گفتم
ا.ت:هی میدونم داری کاری میکنی بستنی یادم بره اما من ویار دارما حداقل برا بچه ت بخر مرد
خندید و ل.بم رو بوسید منم اروم جوابش رو دادم انگار تعجب کرد چون خوشکش زد ازش جداشدم و به صورت شکه اش خیره شدم و گفتم
ا.ت:نمیخوای برامون بستنی بخری؟!
به خودش اومد و یکم بلند خندید و با خوشحالی گفت
جونگکوک: چشم بستنیم براتون میخرم کل بستنی فروشی های سئول رو برات میخرم شما جون بخوا ...
خندیدم
ا.ت:دیونههه
خندید
جونگکوک:گفتم دیونه تم
ا.ت:میشه بری فقط یه بستنی بخری بابا هلاک شدم
جونگکوک:چشم چشم الان میام
و بعد زود پیاده شد و رفت سمت بستنی فروشی منم با خنده بهش چشم دوختم انگار یه شروع دوباره برامون بد نیست
ازش چشم گرفتم و به نمایشگر ماشین دادم و اهنگ شادی انتخاب کردم طولی نکشید که در باز شد و جونگکوک با یه بستنی شکلاتی وسوسه انگیز وارد شد به طرفم گرفت و با خنده به ذوقم نگاه کرد
جونگکوک : خدمت شما
زود از دستش گرفتم و لی.سی بهش زدم
ا.ت:دستت درد نکنههه خیلی خوبه
جونگکوک:نوش جونت
همینطور که میخوردم بهش نگاه کردم
ا.ت:برا خودت نخریدی؟!
همینطور که با لبخند به ل.بام خیره بود ابرو بالا انداخت نچی کرد
متعجب لی.سی به بستنی زدم
ا.ت:چرا..!؟
خمار نگاهم کرد
جونگکوک:لعنتی خیلی خوشمزه میخوری
بستنی به سمتش کرفتم میخوای
سر تکان داد و جلو اومد به سمتش گرفتم که به جای بستنی سریع م.کی به ل.بام زد
جونگکوک:اممم....زیادی خوبه لع.نتی
مشتی به سی.نش زدم و با نارضایتی گفتم
ا.ت: جونگکوکککککک
اما اون با خنده به چشمام خیره شد
جونگکوک:جانمممم
ا.ت:پرو شدیااا.... این چه وضعشه مثلا یکی از ثروتمندترین افراد کره ای هاااا چرا برا خوردت نمیخری خسیس
بلند خندید
جونگکوک:من بستنی دوست ندارم اما این طعمش از ل.بای تو فرق میکنه
سرخ شدن گونه هام رو حس کردم و نا.لیدم
ا.ت:ولی اون مال منه
فکر کردم نمیشنوه اما شنید بو.سی رو بینی کوچیکم زد وگفت
جونگکوک: توم مال منی ...!
جونگکوک:فکر میکنی!؟
زود دست به نشانه نه تکان دادم
ا.ت:نه... نه.. فقط...خودت میدونی که یکم زمان نیاز دارم اما تلاشم میکنم
لبخندی زد و اروم بغ.لم کرد و گونه ام رو طولانی و با محبت بو.سید گفت
جونگکوک:پس منم منتظر میمونم تا هروقت که بخوای
خندیدم و بعد با اخم ساختی گفتم
ا.ت:هی میدونم داری کاری میکنی بستنی یادم بره اما من ویار دارما حداقل برا بچه ت بخر مرد
خندید و ل.بم رو بوسید منم اروم جوابش رو دادم انگار تعجب کرد چون خوشکش زد ازش جداشدم و به صورت شکه اش خیره شدم و گفتم
ا.ت:نمیخوای برامون بستنی بخری؟!
به خودش اومد و یکم بلند خندید و با خوشحالی گفت
جونگکوک: چشم بستنیم براتون میخرم کل بستنی فروشی های سئول رو برات میخرم شما جون بخوا ...
خندیدم
ا.ت:دیونههه
خندید
جونگکوک:گفتم دیونه تم
ا.ت:میشه بری فقط یه بستنی بخری بابا هلاک شدم
جونگکوک:چشم چشم الان میام
و بعد زود پیاده شد و رفت سمت بستنی فروشی منم با خنده بهش چشم دوختم انگار یه شروع دوباره برامون بد نیست
ازش چشم گرفتم و به نمایشگر ماشین دادم و اهنگ شادی انتخاب کردم طولی نکشید که در باز شد و جونگکوک با یه بستنی شکلاتی وسوسه انگیز وارد شد به طرفم گرفت و با خنده به ذوقم نگاه کرد
جونگکوک : خدمت شما
زود از دستش گرفتم و لی.سی بهش زدم
ا.ت:دستت درد نکنههه خیلی خوبه
جونگکوک:نوش جونت
همینطور که میخوردم بهش نگاه کردم
ا.ت:برا خودت نخریدی؟!
همینطور که با لبخند به ل.بام خیره بود ابرو بالا انداخت نچی کرد
متعجب لی.سی به بستنی زدم
ا.ت:چرا..!؟
خمار نگاهم کرد
جونگکوک:لعنتی خیلی خوشمزه میخوری
بستنی به سمتش کرفتم میخوای
سر تکان داد و جلو اومد به سمتش گرفتم که به جای بستنی سریع م.کی به ل.بام زد
جونگکوک:اممم....زیادی خوبه لع.نتی
مشتی به سی.نش زدم و با نارضایتی گفتم
ا.ت: جونگکوکککککک
اما اون با خنده به چشمام خیره شد
جونگکوک:جانمممم
ا.ت:پرو شدیااا.... این چه وضعشه مثلا یکی از ثروتمندترین افراد کره ای هاااا چرا برا خوردت نمیخری خسیس
بلند خندید
جونگکوک:من بستنی دوست ندارم اما این طعمش از ل.بای تو فرق میکنه
سرخ شدن گونه هام رو حس کردم و نا.لیدم
ا.ت:ولی اون مال منه
فکر کردم نمیشنوه اما شنید بو.سی رو بینی کوچیکم زد وگفت
جونگکوک: توم مال منی ...!
۳۱.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.