عشق ممنوعه!
P4
(اینکه بدون لایک بخوانید راضی نیستم)
با چیزی که گفت شک بدی بهم وارد شد!
جیمین:خب این شماره منه اگه چیزی نیاز داشتی میتونی بهم زنگ بزنی فقط لطفا شمارمو به هیچکس نده باشه؟
باورم نمیشه پارک جیمین شمارشو بهم داد سرمو به کجا بکوبم
اگه این یه خوابه اصلا نمیخوام بیدار بشم!
ا.ت:ب بله م ممنون
جیمین:تو شمارتو نمیدی؟
ا.ت: بله آها اینم شماره من
جیمین:خب من دیگه باید برم فعلاا
ا.ت:فعلا
رفتم خونه و کلی رقصیدم و کلی بازی درآوردم خیلی خوشحال بودم
ولی چون خسته بودم گرفتم خوابیدم
ویو فردا*
زینگگگگگگگ(صدای گوشیه)
ا.ت:بابا کیه داره زنگ میزنه اه فاک
ا.ت:بله بنال کیه که سر صبحی زنگ میزنه؟
جیمین:اوو خواب بودی منم خواستم مطمئن بشم شماره تو هستش بعدشم یه خبر دارم
ا.ت :شت ریدم که عهه نه منظورم این نبود بله خودمم هستم
جیمین:سرصبحی حوصله نداری هاا
ا.ت:معذرت میخوام
جیمین:مشکلی نیست
ا.ت:چه خبری داشتی؟
جیمین:اخبار و نگاه کردی به مشکل برخورد کردیم
ا.ت:نه نگاه نکردم
جیمین:شایعه شده که من و تو قرار میزاریم
ا.ت:چیییی؟
جیمین:مثل اینکه دیروز یکی تو کافه از ما عکس گرفته و پخش کرده
ا.ت:وای چه بد
جیمین:مواظب خودت باش ممکنه بهت آسیب بزنن
ا.ت:حتما شماهم مواظب خودتون باشید فعلا
جیمین:فعلاا
نمیدونم چرا اما یه جورایی خوشحال شدم که شایعه شده باهاش قرار میزارم
پرش زمانی به ۳هفته بعد
این روزا زیاد دارم با جیمین قرار میزارم
امروز میخواستم بهش اعتراف کنم دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم
ا.ت:سلااااممم جیمین
جیمین:سلام
ا.ت:چطوری؟
جیمین:خوبم تو چی؟
ا.ت:منم خوبم میخوام یه چیزی بهت بگم
جیمین:بگو
ا.ت:خ خب چطوری بگم امم من من دوست دارم
جیمین:چی؟
ا.ت:از اولش دوست داشتم
جیمین:اوو متاسفم اما تو رو دوست ندارم من خودم دوست دختر دارم امروز میخواستم بگم که دیگه باهم در ارتباط نباشیم دوست دخترم خوشش نمیاد بعدش سن من با تو نمیخوره
من۲۹سالمه تو ۱۷ ما۱۲سال اختلاف سن داریم
با حرفاش ناراحت شدم فکر میکردم اونم دوستم داره وقتی گفت دوست دختر داره انگار یه سطل آب یخ رو ریختن
ا.ت:یعنی نمیخوای دیگه من و ببینی؟
جیمین:نه کمپانی هم نمیزاره
پاشدم و رفتم خونه خیلی ناراحت چرا من و رد کرد؟
رفتم خونه و کلی گریه کردم چقدر من بدبختم !
از بس گریه کرده بودم چشمام داشت سیاهی میرفت که دیگه هیجا رو ندیدم
(اینکه بدون لایک بخوانید راضی نیستم)
با چیزی که گفت شک بدی بهم وارد شد!
جیمین:خب این شماره منه اگه چیزی نیاز داشتی میتونی بهم زنگ بزنی فقط لطفا شمارمو به هیچکس نده باشه؟
باورم نمیشه پارک جیمین شمارشو بهم داد سرمو به کجا بکوبم
اگه این یه خوابه اصلا نمیخوام بیدار بشم!
ا.ت:ب بله م ممنون
جیمین:تو شمارتو نمیدی؟
ا.ت: بله آها اینم شماره من
جیمین:خب من دیگه باید برم فعلاا
ا.ت:فعلا
رفتم خونه و کلی رقصیدم و کلی بازی درآوردم خیلی خوشحال بودم
ولی چون خسته بودم گرفتم خوابیدم
ویو فردا*
زینگگگگگگگ(صدای گوشیه)
ا.ت:بابا کیه داره زنگ میزنه اه فاک
ا.ت:بله بنال کیه که سر صبحی زنگ میزنه؟
جیمین:اوو خواب بودی منم خواستم مطمئن بشم شماره تو هستش بعدشم یه خبر دارم
ا.ت :شت ریدم که عهه نه منظورم این نبود بله خودمم هستم
جیمین:سرصبحی حوصله نداری هاا
ا.ت:معذرت میخوام
جیمین:مشکلی نیست
ا.ت:چه خبری داشتی؟
جیمین:اخبار و نگاه کردی به مشکل برخورد کردیم
ا.ت:نه نگاه نکردم
جیمین:شایعه شده که من و تو قرار میزاریم
ا.ت:چیییی؟
جیمین:مثل اینکه دیروز یکی تو کافه از ما عکس گرفته و پخش کرده
ا.ت:وای چه بد
جیمین:مواظب خودت باش ممکنه بهت آسیب بزنن
ا.ت:حتما شماهم مواظب خودتون باشید فعلا
جیمین:فعلاا
نمیدونم چرا اما یه جورایی خوشحال شدم که شایعه شده باهاش قرار میزارم
پرش زمانی به ۳هفته بعد
این روزا زیاد دارم با جیمین قرار میزارم
امروز میخواستم بهش اعتراف کنم دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم
ا.ت:سلااااممم جیمین
جیمین:سلام
ا.ت:چطوری؟
جیمین:خوبم تو چی؟
ا.ت:منم خوبم میخوام یه چیزی بهت بگم
جیمین:بگو
ا.ت:خ خب چطوری بگم امم من من دوست دارم
جیمین:چی؟
ا.ت:از اولش دوست داشتم
جیمین:اوو متاسفم اما تو رو دوست ندارم من خودم دوست دختر دارم امروز میخواستم بگم که دیگه باهم در ارتباط نباشیم دوست دخترم خوشش نمیاد بعدش سن من با تو نمیخوره
من۲۹سالمه تو ۱۷ ما۱۲سال اختلاف سن داریم
با حرفاش ناراحت شدم فکر میکردم اونم دوستم داره وقتی گفت دوست دختر داره انگار یه سطل آب یخ رو ریختن
ا.ت:یعنی نمیخوای دیگه من و ببینی؟
جیمین:نه کمپانی هم نمیزاره
پاشدم و رفتم خونه خیلی ناراحت چرا من و رد کرد؟
رفتم خونه و کلی گریه کردم چقدر من بدبختم !
از بس گریه کرده بودم چشمام داشت سیاهی میرفت که دیگه هیجا رو ندیدم
۸.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.