پارت۱۱
لارا :بعد از مهمونی بیا به این آدرس حالا برو
ات:باشه
رفتیم پیش جی هوپ
جی هوپ:کجا بودین
ات:یه کم با هم حرف زدیم
دو ساعت بعد
ات ویو
یه ربع مونده بود مهمونی تموم بشه
باید یه جوری مخفیانه از مهمونی میرفتم بیرون ولی چطوری
جی هوپ حتی یه لحظه هم نگاهشو از روم بر نمی داشت
به بهانه دستشویی سریع از مهمونی اومدم بیرون و رفتم به همون آدرسی که لارا داده بود
اونجا یه خونه شیک و بزرگ بود
رفتم جلو و در زدم
لارا:بیا تو
رفتم تو خونه
لارا:خوش اومدی
ات:ممنون چرا گفتی بیام
لارا:برای اینکه .....
که با صدای دختر بچه حرفش قطع شد
خاله این خانم کیه
لارا:ایشون مادرته
هانا :مادرم؟
ات:دخترم
هانا دویید اومد بغلم
در حالی که از خوشحالی گریه میکردم
حلقه دستامو دورش تنگ تر کردم
موهاشو بو کردم
بوی توت فرنگی میداد
دلم نمی خواست ازش جدا بشم
به صورتش نگاه کردم
ات:اسمت چیه
هانا: اسمم هاناست
ات:چه اسم قشنگی روت گذاشته
لارا:همیشه آرزوت بود اسم بچتو همین بزاری منم آرزوت رو برآورده کردم
ات:ازت ممنونم که مراقبش بودی
لارا:خواهش میکنم
به هانا نگاه کردم چشماش شبیه جی هوپ بود خندش هم مثل خودش بود
انگار یه جی هوپ کوچولو روبه روم بود
ات:خیلی شبیه پدرتی
هانا:واقعا؟؟
ات:آره
هانا:راستی مامان کجا بودی
ات:ببخشید که پیشت نبودم ولی دیگه ولت نمی کنم
هانا:پدر اون کجاست
ات:اونم به همین زودی به دیدنت میاد
هانا:بیا بریم تو اتاقم بازی کنیم
کل روز رو مشغول بازی با هانا بودم
یه نگاه به ساعت انداختم خیلی دیر وقت بود
ات:دخترم من فردا بازم به دیدنت میام
هانا:قول میدی
ات:قول میدم
لارا :ات داری میری؟
ات:آره دیگه دیر وقته
رفتم دم در کفشامو پوشیدم ودر گوشش گفتم
ات:مواظبش باش
لارا:باشه
ات:راستی من میتونم جی هوپم بیارم
لارا:خطرناکه ولی میشه
خودم یه روزی رو بهت میگم
ات :باشه خدافظ
لارا:خدافظ
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
ات:باشه
رفتیم پیش جی هوپ
جی هوپ:کجا بودین
ات:یه کم با هم حرف زدیم
دو ساعت بعد
ات ویو
یه ربع مونده بود مهمونی تموم بشه
باید یه جوری مخفیانه از مهمونی میرفتم بیرون ولی چطوری
جی هوپ حتی یه لحظه هم نگاهشو از روم بر نمی داشت
به بهانه دستشویی سریع از مهمونی اومدم بیرون و رفتم به همون آدرسی که لارا داده بود
اونجا یه خونه شیک و بزرگ بود
رفتم جلو و در زدم
لارا:بیا تو
رفتم تو خونه
لارا:خوش اومدی
ات:ممنون چرا گفتی بیام
لارا:برای اینکه .....
که با صدای دختر بچه حرفش قطع شد
خاله این خانم کیه
لارا:ایشون مادرته
هانا :مادرم؟
ات:دخترم
هانا دویید اومد بغلم
در حالی که از خوشحالی گریه میکردم
حلقه دستامو دورش تنگ تر کردم
موهاشو بو کردم
بوی توت فرنگی میداد
دلم نمی خواست ازش جدا بشم
به صورتش نگاه کردم
ات:اسمت چیه
هانا: اسمم هاناست
ات:چه اسم قشنگی روت گذاشته
لارا:همیشه آرزوت بود اسم بچتو همین بزاری منم آرزوت رو برآورده کردم
ات:ازت ممنونم که مراقبش بودی
لارا:خواهش میکنم
به هانا نگاه کردم چشماش شبیه جی هوپ بود خندش هم مثل خودش بود
انگار یه جی هوپ کوچولو روبه روم بود
ات:خیلی شبیه پدرتی
هانا:واقعا؟؟
ات:آره
هانا:راستی مامان کجا بودی
ات:ببخشید که پیشت نبودم ولی دیگه ولت نمی کنم
هانا:پدر اون کجاست
ات:اونم به همین زودی به دیدنت میاد
هانا:بیا بریم تو اتاقم بازی کنیم
کل روز رو مشغول بازی با هانا بودم
یه نگاه به ساعت انداختم خیلی دیر وقت بود
ات:دخترم من فردا بازم به دیدنت میام
هانا:قول میدی
ات:قول میدم
لارا :ات داری میری؟
ات:آره دیگه دیر وقته
رفتم دم در کفشامو پوشیدم ودر گوشش گفتم
ات:مواظبش باش
لارا:باشه
ات:راستی من میتونم جی هوپم بیارم
لارا:خطرناکه ولی میشه
خودم یه روزی رو بهت میگم
ات :باشه خدافظ
لارا:خدافظ
شرط نداریم ولی با کامنتاتون بهم انرژی بدین
۲۶.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.