قلب سیاه
قلب سیاه
p 33
خوووب الان که جونگ کوک خانوم با آلیا آقا حرف میزنن و الان وقت انتقامه
ولی انتقام برای چی ؟؟؟؟
آها برا اینکه برا اون جشن میگیرن برا من نه
دارممم دارمممم برات آقا کونیه
دمنوشو آماده کردم یه مشت نمک توش ریختم
رفتم دمنوش رو بدم کوفت کنه که پام به گوشه ی میز گیر کرد همه دمنوش داغ داشت میریخت رو آلیا که یهو جونگ کوک بتمن ظاهر شد و جلوی آلیا وایساد
جونگ کوک کله کمرش سوخت ولی اون سلیطه فقط نصف دستش سوختتتت
اون سلیطه باید میسوخت نه بشمممم
با بهت داشتم نگاه میکردم که یهو جونگ کوک داد زد
_ کورییی مگههه زنیکههههه؟؟؟
با عربده ای گه کشید نزدیک بود شلوارمو آبیاری کنم
بغ کرده بودم میخواستم گریه نکنم ولی اون زنکیه فقط گریه میکرد و جونگ کوک دلداریش میداد
انگاری من کشک بودممم ...هققق
رفتم سمت اتاقم نشستم رو تخت بعد خودمو پرت کردم روش
از شدت گریه خوابم برد و چیزی نفهمیدم
p 33
خوووب الان که جونگ کوک خانوم با آلیا آقا حرف میزنن و الان وقت انتقامه
ولی انتقام برای چی ؟؟؟؟
آها برا اینکه برا اون جشن میگیرن برا من نه
دارممم دارمممم برات آقا کونیه
دمنوشو آماده کردم یه مشت نمک توش ریختم
رفتم دمنوش رو بدم کوفت کنه که پام به گوشه ی میز گیر کرد همه دمنوش داغ داشت میریخت رو آلیا که یهو جونگ کوک بتمن ظاهر شد و جلوی آلیا وایساد
جونگ کوک کله کمرش سوخت ولی اون سلیطه فقط نصف دستش سوختتتت
اون سلیطه باید میسوخت نه بشمممم
با بهت داشتم نگاه میکردم که یهو جونگ کوک داد زد
_ کورییی مگههه زنیکههههه؟؟؟
با عربده ای گه کشید نزدیک بود شلوارمو آبیاری کنم
بغ کرده بودم میخواستم گریه نکنم ولی اون زنکیه فقط گریه میکرد و جونگ کوک دلداریش میداد
انگاری من کشک بودممم ...هققق
رفتم سمت اتاقم نشستم رو تخت بعد خودمو پرت کردم روش
از شدت گریه خوابم برد و چیزی نفهمیدم
۲.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.