تبدیل نفرت به عشق
پارت 3
با یونجی حرکت کردیم سمت رستوران رفتیم داخل و نشستیم سر میز ا/ت: کوک تیپ دختر کش زدی کوک: اره دیگه ما اینیم خب بچه ها هرچی میخواین سفارش بدین
بعد خوردن شام کوک رفت و جلوی یونجی زانو زد کوک: یونجی من خیلی وقته دوست دارم عشق من رو قبول میکنی؟ یونجی: (خجالت کشیدن).... اره منم دوست دارم
تهیونگ: اه اه چندش بازی ا/ت: خودت دوست دختر گیرت میاد میبینیم چجوری بال بال میزنی
بعد چند مین حرف زدن و مسخره بازی دیگه میخواستیم بریم نامجون: برا بچ نظرتون چیه فردا بریم یه جنگل ؟ ا/ت : اره خیلی خوب میشه یه دو سه روز هم چادر میزنیم همه: اره موافقم جیمین: خب بریم جنگل گردیییی سوهو: خب پس وسایل هاتونو جمع کنین فردا جمع شین اتاق من که بریم سمت جنگل
رفتیم سمت خونه که یونجی رفت اتاق کوک و چون اتاق ها دونفری بود کوک هم با تهیونگ هم اتاقی بود تهیونگ اومد پیش من خدایا من چه گناهی کردم اخههه
تهیونگ: فک نکن ازت خوشم میادا منم دلم نمیخواد پیشت باشم ا/ت: نه که من میخوام
تهیونگ رفت رو تخت دراز کشید ا/ت: هوی گمشو پایین من رو تخت میخوابم تهیونگ: خب هردومون جا میشیم ا/ت: ایش حیف حوصله بحث ندارم
رفتم رو تخت و با گوشیم ور میرفتم که دیدم تهیونگ خوابیده واییی این بشر چقدر کیوت خوابیده ععع حرف دهنتو بفهم کیوت چیه اره سر شبه منم هذیون میگم بهتره بگیرم بکپم
صبح با سروصدای تهیونگ بیدار شدم رفتم پایین دیدم داره صبحونه درست میکنه تهیونگ : زیبای خفته بلاخره بیدار شدن البته که تو زشت خفته میشی ا/ت: ببند بابا
رفتم کارامو انجام دادم لباس پوشیدم و تویه ساک وسیله هامو جمع کردم رفتم پایین تا از دستپخت تهیونگ بخورم رفتم پایین دیدم بعله آقا همه ی صبحونه رو برا خودش درست کرده و همه رو میل کرده ا/ت: پس من چیییی تهیونگ: مگه قرار بود تو هم بخوری ؟ ا/ت: اه ولکن پاشو بریم سمت اتاق سوهو
رفتیم اتاق سوهو و دیدیم همه اومدن و دوساعته منتظره مان تهیونگ: این دختره بیدار نمیشد به من چه ا/ت: گوه نخور تهیونگ بود دوساعته داشت وسیله جمع میکرد نامجون: واییی ول کنید خب بچه ها طبق همون ترتیب قبلی میریم منو و جین و شوگا و جی هوپ و جیمین ا/ت و تهیونگ و کوک و یونجی باهم
رفتیم سمت ماشین که دوتا کفر عاشق نشستن پشت و تهیونگ اومد جلو
اسلاید دوم رستورانی که کوک همه رو دعوت کرده بود
با یونجی حرکت کردیم سمت رستوران رفتیم داخل و نشستیم سر میز ا/ت: کوک تیپ دختر کش زدی کوک: اره دیگه ما اینیم خب بچه ها هرچی میخواین سفارش بدین
بعد خوردن شام کوک رفت و جلوی یونجی زانو زد کوک: یونجی من خیلی وقته دوست دارم عشق من رو قبول میکنی؟ یونجی: (خجالت کشیدن).... اره منم دوست دارم
تهیونگ: اه اه چندش بازی ا/ت: خودت دوست دختر گیرت میاد میبینیم چجوری بال بال میزنی
بعد چند مین حرف زدن و مسخره بازی دیگه میخواستیم بریم نامجون: برا بچ نظرتون چیه فردا بریم یه جنگل ؟ ا/ت : اره خیلی خوب میشه یه دو سه روز هم چادر میزنیم همه: اره موافقم جیمین: خب بریم جنگل گردیییی سوهو: خب پس وسایل هاتونو جمع کنین فردا جمع شین اتاق من که بریم سمت جنگل
رفتیم سمت خونه که یونجی رفت اتاق کوک و چون اتاق ها دونفری بود کوک هم با تهیونگ هم اتاقی بود تهیونگ اومد پیش من خدایا من چه گناهی کردم اخههه
تهیونگ: فک نکن ازت خوشم میادا منم دلم نمیخواد پیشت باشم ا/ت: نه که من میخوام
تهیونگ رفت رو تخت دراز کشید ا/ت: هوی گمشو پایین من رو تخت میخوابم تهیونگ: خب هردومون جا میشیم ا/ت: ایش حیف حوصله بحث ندارم
رفتم رو تخت و با گوشیم ور میرفتم که دیدم تهیونگ خوابیده واییی این بشر چقدر کیوت خوابیده ععع حرف دهنتو بفهم کیوت چیه اره سر شبه منم هذیون میگم بهتره بگیرم بکپم
صبح با سروصدای تهیونگ بیدار شدم رفتم پایین دیدم داره صبحونه درست میکنه تهیونگ : زیبای خفته بلاخره بیدار شدن البته که تو زشت خفته میشی ا/ت: ببند بابا
رفتم کارامو انجام دادم لباس پوشیدم و تویه ساک وسیله هامو جمع کردم رفتم پایین تا از دستپخت تهیونگ بخورم رفتم پایین دیدم بعله آقا همه ی صبحونه رو برا خودش درست کرده و همه رو میل کرده ا/ت: پس من چیییی تهیونگ: مگه قرار بود تو هم بخوری ؟ ا/ت: اه ولکن پاشو بریم سمت اتاق سوهو
رفتیم اتاق سوهو و دیدیم همه اومدن و دوساعته منتظره مان تهیونگ: این دختره بیدار نمیشد به من چه ا/ت: گوه نخور تهیونگ بود دوساعته داشت وسیله جمع میکرد نامجون: واییی ول کنید خب بچه ها طبق همون ترتیب قبلی میریم منو و جین و شوگا و جی هوپ و جیمین ا/ت و تهیونگ و کوک و یونجی باهم
رفتیم سمت ماشین که دوتا کفر عاشق نشستن پشت و تهیونگ اومد جلو
اسلاید دوم رستورانی که کوک همه رو دعوت کرده بود
۷.۶k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.