وای بچه ها خیلی خوشحال شدم از کامنتاتون ممنونممممم خشگلا
وای بچه ها خیلی خوشحال شدم از کامنتاتون ممنونممممم خشگلا
ا بهم انرژی دادید برای همین امروز براتون چند پارت اپ میکنمم😍😍💜💜❤🫰
عشق و نفرت پارت21♡
تهیونگ: حتما پسر کمکت میکنیم
یونا: ببین جونگکوک من مینسو را بهتر از هر کسی میشناسم مثل خواهرم میمونه و بهتره این چند روز هیلی کار به کارش نداشته باشی بعد یه فرصت جور میکنیم و به خوبی ازش استفاده میکنیم حالا که زانو غم بغل نگیر (خنده)
جونگکوک: عاح نمیدونم شاید با اومدن سومین اینجوری شد از اولشم اومدنش اشتباه بود هوفف
یونا: یه دقیقه برم گوشیم زنگ میخوره جواب بدم بیام
جونگکوک: باشه برو
ویو راوی
یونا رفت و تلفنوش جواب داد و...
پایان ویو
یونا: زود باشید
جونگکوک: چیشده اافاق بدی افتاده
یونا: مینس.. مینسو بردنش بیمارستان
ویو جونگکوک
تا وینا گفت بردنش بیمارستان انگار دنیا رو سرم خالی شد و سریع کتمو برداشتم و رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم
پایان ویو
تهیونگ: یونا چیشده بدو ما هم بریم
ویو بیمارستان
جونگکوک: ببخشید یه بیمار اوردن اینجا مینسو... جئون مینسو
•بله اتاق۴۵طبقه سوم
جونگکوک: خیلی ممنون
ویو جونگکوک
سریع خودمو رسوندم بالا و رفتم توی اتاقش
پایان ویو
جونگگوک:مینسو مینسو
دکتر: اروم باش پسرم حالش خوبه فقط بخاطر تغذیشه باید از این به بعد بیشتر مراقب تغذیش باشید حتی توی این ماه های حساس
جونگکوک: بله خیلی ممنون اما یعنی چه ماه های حسای
دکتر:چچطور نمیدونید ایشون مریض هستن بلا به دور وقتی سرمش تموم شد میتونید کار های ترخیص را انجام بدید
جونگکوک: عزیزم خوبی
مینسو: هوم
جونگکوک: مینسو بس کن دیگه اینقدر لجباز نباش من که چند بار ازت عذر خواهی کردم لطفا از صبح تا حالا به هم ریختم
مینسو: جونگکوک تو به من اعتماد نداشتی این بد ترین چیز هست وقتی اعتماد از بین بره دیگه عذر خواهی معنایی نداره
جونگکوک: اما من فقط نمیخواستم با لی جیون توی یه جا کار کنی
مینسو: جونگکوک تمومش کن
جونگکوک: یعنی بخشیدیم
مینسو: نه
ویو راوی
جونگکوک رفت روی تخت و پیش مینسو دراز کشید و بغلش کرد
پایان ویو راوی
مینسو: جونگکوک داری چیکار میکنی الان یکی میبینه
جونگکوک: خب که چی کار بدی که نمیکنیم بعدشم چرا به من نمیگی از این به بعد نگی منپمیدونم با تو
مینسو: وا چیو
جونگکوک: بیب وقتی توی همچین وضعیتی هستی چرا نمیگی (منظورش مریضیشه)
مینسو: خب خجالت کشیدم
جونگکوک: نمیتونی از من خجالت بکشی چون تو مال منی پس باید به من بگی
مینسو: باشه حالا دیکه پاشو
(اینجا جونگکوک مینسو را بیشتر توی بغلش فشرد و با هم خوابیدن)
ادامه دارد...
ا بهم انرژی دادید برای همین امروز براتون چند پارت اپ میکنمم😍😍💜💜❤🫰
عشق و نفرت پارت21♡
تهیونگ: حتما پسر کمکت میکنیم
یونا: ببین جونگکوک من مینسو را بهتر از هر کسی میشناسم مثل خواهرم میمونه و بهتره این چند روز هیلی کار به کارش نداشته باشی بعد یه فرصت جور میکنیم و به خوبی ازش استفاده میکنیم حالا که زانو غم بغل نگیر (خنده)
جونگکوک: عاح نمیدونم شاید با اومدن سومین اینجوری شد از اولشم اومدنش اشتباه بود هوفف
یونا: یه دقیقه برم گوشیم زنگ میخوره جواب بدم بیام
جونگکوک: باشه برو
ویو راوی
یونا رفت و تلفنوش جواب داد و...
پایان ویو
یونا: زود باشید
جونگکوک: چیشده اافاق بدی افتاده
یونا: مینس.. مینسو بردنش بیمارستان
ویو جونگکوک
تا وینا گفت بردنش بیمارستان انگار دنیا رو سرم خالی شد و سریع کتمو برداشتم و رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم
پایان ویو
تهیونگ: یونا چیشده بدو ما هم بریم
ویو بیمارستان
جونگکوک: ببخشید یه بیمار اوردن اینجا مینسو... جئون مینسو
•بله اتاق۴۵طبقه سوم
جونگکوک: خیلی ممنون
ویو جونگکوک
سریع خودمو رسوندم بالا و رفتم توی اتاقش
پایان ویو
جونگگوک:مینسو مینسو
دکتر: اروم باش پسرم حالش خوبه فقط بخاطر تغذیشه باید از این به بعد بیشتر مراقب تغذیش باشید حتی توی این ماه های حساس
جونگکوک: بله خیلی ممنون اما یعنی چه ماه های حسای
دکتر:چچطور نمیدونید ایشون مریض هستن بلا به دور وقتی سرمش تموم شد میتونید کار های ترخیص را انجام بدید
جونگکوک: عزیزم خوبی
مینسو: هوم
جونگکوک: مینسو بس کن دیگه اینقدر لجباز نباش من که چند بار ازت عذر خواهی کردم لطفا از صبح تا حالا به هم ریختم
مینسو: جونگکوک تو به من اعتماد نداشتی این بد ترین چیز هست وقتی اعتماد از بین بره دیگه عذر خواهی معنایی نداره
جونگکوک: اما من فقط نمیخواستم با لی جیون توی یه جا کار کنی
مینسو: جونگکوک تمومش کن
جونگکوک: یعنی بخشیدیم
مینسو: نه
ویو راوی
جونگکوک رفت روی تخت و پیش مینسو دراز کشید و بغلش کرد
پایان ویو راوی
مینسو: جونگکوک داری چیکار میکنی الان یکی میبینه
جونگکوک: خب که چی کار بدی که نمیکنیم بعدشم چرا به من نمیگی از این به بعد نگی منپمیدونم با تو
مینسو: وا چیو
جونگکوک: بیب وقتی توی همچین وضعیتی هستی چرا نمیگی (منظورش مریضیشه)
مینسو: خب خجالت کشیدم
جونگکوک: نمیتونی از من خجالت بکشی چون تو مال منی پس باید به من بگی
مینسو: باشه حالا دیکه پاشو
(اینجا جونگکوک مینسو را بیشتر توی بغلش فشرد و با هم خوابیدن)
ادامه دارد...
۳.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.