وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p³⁵
ا.ت با چشمایی که برای بار دوم تهیونگ رو عاشق خودش میکرد یه تهیونگ زل زد و با انگشتش روی سینه تهیونگ خط های فرضی کشید: دختر خودتم،،دختر خود عوضیت!
تهیونگ پاهای ا.ت رو دور کمر خودش قفل کرد و ا.ت رو محکم توی بغلش گرفت: میخوام همینجوری ببرمت بیرون..
صدای قدم ها و نفس های تهیونگ همزمان با هم شنیده میشد
گردنبندی که از گردن جونگکوک پاره شده بود و روی زمین افتاده بود با درخشش نگین روی پلاکش توجه ا.ت رو جلب کرد: تهیونگا..یه لحظه وایسا..
ا.ت پاهاش رو از دور کمر تهیونگ جدا کرد و روی زمین ثابت شد
قبل از اینکه ا.ت گردنبند رو از روی زمین برداره تهیونگ گردنبند رو توی مشتش گرفت و با حرص به پلاکش نگاه کرد: که نوشته عشق من ا.ت..جرات پیدا کردی جئون..
قبل از اینکه عربده تهیونگ توی گلوش بپیچه دست های ظریف ا.ت روی گونه های تهیونگ قرار گرفت: بیا بریم بیرون..آروم باش
دست های کشیده و رگ دار تهیونگ رون های ا.ت رو به اسارت گرفت و دور کمر خودش گذاشت: آرومم کن، من عوضیو آروم کن..بازم این جئون عصبیم کرده..تو منو آروم کن..ا.ت، بیا من وحشیو رام کن، من همونیم که همیشه برای تو رامه..ولی به خاطرت با همه به وحشی ترین حالت ممکن میجنگم..
ا.ت با گذاشتن سرش توی گودی گردن تهیونگ اجازه راحت بودن به تهیونگ رو داد..
تهیونگ. دستی به کمر ا.ت کشید و ادامه داد: من همون هیولاییم که واسه تو رامه..پیشم بمون، تو از پیشم بری..من باز وحشی میشم ، احساساتم از بین میره،، میمیرم، خشک میشم و در آخر فقط ازم یه خاکستر میمونه ..پیشم بمون. نذار داغون بشم..
قدم های آروم تهیونگ باعث آرامش ا.ت میشد..
حس بچه ای که توی بغل پدرش بود و احساس آرامش داشت..
تهیونگ با یه دستش ا.ت رو محکم به خودش چسبوند و با دست آزادش قفل در رو زد
دینگ صدای باز شدن قفل در به گوش رسید و در باز شد
تهیونگ دسته کلیدی از توی جیبش بیرون آورد از پله های راهرو پایین اومد
تهیونگ روی موهای بافته شده ا.ت دستی کشید و کلاه کاسکت مشکی رنگ رو روی سرش گذاشت: میدونی که دوباره قراره با موتور سفر کنیم؟
خنده مستطیلی و صدادار تهیونگ شنیده شد و بعد ادامه داد: بشنیم؟ نمیای پایین؟
ا.تبا یه قیافه متعجب و خجالت زده به تهیونگ نگاه کرد: ه..ها؟ چی؟ آها اره..
تهیونگ پاهای ا.ت رو دور کمر خودش قفل کرد و ا.ت رو محکم توی بغلش گرفت: میخوام همینجوری ببرمت بیرون..
صدای قدم ها و نفس های تهیونگ همزمان با هم شنیده میشد
گردنبندی که از گردن جونگکوک پاره شده بود و روی زمین افتاده بود با درخشش نگین روی پلاکش توجه ا.ت رو جلب کرد: تهیونگا..یه لحظه وایسا..
ا.ت پاهاش رو از دور کمر تهیونگ جدا کرد و روی زمین ثابت شد
قبل از اینکه ا.ت گردنبند رو از روی زمین برداره تهیونگ گردنبند رو توی مشتش گرفت و با حرص به پلاکش نگاه کرد: که نوشته عشق من ا.ت..جرات پیدا کردی جئون..
قبل از اینکه عربده تهیونگ توی گلوش بپیچه دست های ظریف ا.ت روی گونه های تهیونگ قرار گرفت: بیا بریم بیرون..آروم باش
دست های کشیده و رگ دار تهیونگ رون های ا.ت رو به اسارت گرفت و دور کمر خودش گذاشت: آرومم کن، من عوضیو آروم کن..بازم این جئون عصبیم کرده..تو منو آروم کن..ا.ت، بیا من وحشیو رام کن، من همونیم که همیشه برای تو رامه..ولی به خاطرت با همه به وحشی ترین حالت ممکن میجنگم..
ا.ت با گذاشتن سرش توی گودی گردن تهیونگ اجازه راحت بودن به تهیونگ رو داد..
تهیونگ. دستی به کمر ا.ت کشید و ادامه داد: من همون هیولاییم که واسه تو رامه..پیشم بمون، تو از پیشم بری..من باز وحشی میشم ، احساساتم از بین میره،، میمیرم، خشک میشم و در آخر فقط ازم یه خاکستر میمونه ..پیشم بمون. نذار داغون بشم..
قدم های آروم تهیونگ باعث آرامش ا.ت میشد..
حس بچه ای که توی بغل پدرش بود و احساس آرامش داشت..
تهیونگ با یه دستش ا.ت رو محکم به خودش چسبوند و با دست آزادش قفل در رو زد
دینگ صدای باز شدن قفل در به گوش رسید و در باز شد
تهیونگ دسته کلیدی از توی جیبش بیرون آورد از پله های راهرو پایین اومد
تهیونگ روی موهای بافته شده ا.ت دستی کشید و کلاه کاسکت مشکی رنگ رو روی سرش گذاشت: میدونی که دوباره قراره با موتور سفر کنیم؟
خنده مستطیلی و صدادار تهیونگ شنیده شد و بعد ادامه داد: بشنیم؟ نمیای پایین؟
ا.تبا یه قیافه متعجب و خجالت زده به تهیونگ نگاه کرد: ه..ها؟ چی؟ آها اره..
۲۴.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.