هفت پسر+ دختر
هفت پسر+ دختر
پارت ۱۵
راوی *
دخترک با صدای جیغ جیغ های بلندی بیدار شد پنجمین روزش بود که با جیمین به این خونه اومده به اطرافش نگا کرد و کوک رو دید که برعکس رو تخت یه نعره خوابیده اروم بلند شد و از پله ها پایین رفت و هوپی رو روی مبل دید که یه حشره کش دستش بود
٪کمککککک سوسککککک عااااااا
دخترک خندید و اروم به طرف سوسک رفت و برش داشت وهوپی تا مرز سکته کردن رفت
٪واییییی ورش داشتی
+چیز خاصی نیست که
جیمین وارد خونه شد
=چی شده ؟ صدات تا اون ور خونه میاد هوپی
٪این دختر منو از دست سوسک نجات داد
+ کاری نکردم که
جیمین دختر رو دید که به سمت پنجره رفت و سوسک رو بیرون پرت کرد جین از پله ها پایین اومد در حالی که چشماش رو میمالید دختر خندید
+ به نظر این صداها تو خونه عادیه
÷وسایلی که خاستم رو خریدی ؟
جیمین با سرش اطمینان داد که خریده
÷خوبه میریم سراغ اشپزی
استین هاش رو بالا زد و شروع به اشپزی کرد جیمینم پیش هوپی نشست و دخترک از خونه خارج شد تا یه نفسی تازه کنه و لبه ی استخر نشست و تو فکر فرو رفت نمی خواست این کار رو کنه اما زمان حمله رو به یاد اورد شاید سر نخی وجود داشت حتی یه سر نخ کوچولو مرگ کسی که بزرگش کرده بود رو با دقت نگا میکرد یه چیز عجیب دید پدرش انگار کلمه ای رو قبل مرگش گفت دختر با چند بار یاد اوری بالاخره فهمید ترسیده و سریع وارد خونه شد و داد زد
+میخوااااااام برم خونهههههههه
یونگی با تعجب به دختر خیره شد
-میخوای بری اونجا چیکار بابا بابات مرده
+اصلا بابام مهم نیستتتتت من باید الان برممممم
×باشه باشه اروم باش الان اماده میشم بریم ولی حتی با سریع ترین سرعتم فردا بعد از ظهر میرسیم
+ مهم نیست تورو خدا بریم
کوک از پله ها اومد پایین
$منم میام
اون سه نفر به سرعت از خونه خارج شدن
- این دختر چشه ؟
= به خودا اگه بدونمااا
فردا بعد از ظهر *
عمارت *
تا ماشین وایساد دختر به سرعت سمت خونه ای که تا الان نصفش نابود شده بود رفت و خاک و سنگ ها رو جابه جا میکرد انگار دنبال چیزی زیر اون اواره ها بود جونکوک با تعجب به سمت دختر رفت
$ هی هی دنبال پدرتی اون مرده یونا داری اسیب میبینی
دختر با گریه کوک رو حل داد
+هقققققق دنبال اون نیستممممم
$پس دنبال چییییی هستییی ؟
نامجون اروم نزدیک یونا شد و .....
پارت ۱۵
راوی *
دخترک با صدای جیغ جیغ های بلندی بیدار شد پنجمین روزش بود که با جیمین به این خونه اومده به اطرافش نگا کرد و کوک رو دید که برعکس رو تخت یه نعره خوابیده اروم بلند شد و از پله ها پایین رفت و هوپی رو روی مبل دید که یه حشره کش دستش بود
٪کمککککک سوسککککک عااااااا
دخترک خندید و اروم به طرف سوسک رفت و برش داشت وهوپی تا مرز سکته کردن رفت
٪واییییی ورش داشتی
+چیز خاصی نیست که
جیمین وارد خونه شد
=چی شده ؟ صدات تا اون ور خونه میاد هوپی
٪این دختر منو از دست سوسک نجات داد
+ کاری نکردم که
جیمین دختر رو دید که به سمت پنجره رفت و سوسک رو بیرون پرت کرد جین از پله ها پایین اومد در حالی که چشماش رو میمالید دختر خندید
+ به نظر این صداها تو خونه عادیه
÷وسایلی که خاستم رو خریدی ؟
جیمین با سرش اطمینان داد که خریده
÷خوبه میریم سراغ اشپزی
استین هاش رو بالا زد و شروع به اشپزی کرد جیمینم پیش هوپی نشست و دخترک از خونه خارج شد تا یه نفسی تازه کنه و لبه ی استخر نشست و تو فکر فرو رفت نمی خواست این کار رو کنه اما زمان حمله رو به یاد اورد شاید سر نخی وجود داشت حتی یه سر نخ کوچولو مرگ کسی که بزرگش کرده بود رو با دقت نگا میکرد یه چیز عجیب دید پدرش انگار کلمه ای رو قبل مرگش گفت دختر با چند بار یاد اوری بالاخره فهمید ترسیده و سریع وارد خونه شد و داد زد
+میخوااااااام برم خونهههههههه
یونگی با تعجب به دختر خیره شد
-میخوای بری اونجا چیکار بابا بابات مرده
+اصلا بابام مهم نیستتتتت من باید الان برممممم
×باشه باشه اروم باش الان اماده میشم بریم ولی حتی با سریع ترین سرعتم فردا بعد از ظهر میرسیم
+ مهم نیست تورو خدا بریم
کوک از پله ها اومد پایین
$منم میام
اون سه نفر به سرعت از خونه خارج شدن
- این دختر چشه ؟
= به خودا اگه بدونمااا
فردا بعد از ظهر *
عمارت *
تا ماشین وایساد دختر به سرعت سمت خونه ای که تا الان نصفش نابود شده بود رفت و خاک و سنگ ها رو جابه جا میکرد انگار دنبال چیزی زیر اون اواره ها بود جونکوک با تعجب به سمت دختر رفت
$ هی هی دنبال پدرتی اون مرده یونا داری اسیب میبینی
دختر با گریه کوک رو حل داد
+هقققققق دنبال اون نیستممممم
$پس دنبال چییییی هستییی ؟
نامجون اروم نزدیک یونا شد و .....
۱۷.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.