*دنیای بی فرجام*
#پارت۸
_دازای سان راستش گفتم بیای تا کمکم کنی نقشه های جدید بکشم این مدته که نبودم خیلی عقب افتادیم
*راستش باید راجب موضوع مهم تری صحبت کنیم
(ویو گوجو)
راستش وقتی اون حرفارو از امیلی شنیدم نمیدونم یه جوری شدم ناراحت شدم فکر نمیکردم انقدر اذیت شده باشه ولی نمیدونم این موضوع چی داشت که امیلی دوست نداشت الفرد چیزی بهم بگه مهم نیست فعلا باید مراقب امیلی باشم
در اتاق مگومی رو زدی
مگومی :بیا تو
رفتی تو اتاق
مگومی:ساتورو اتفاقی افتاده
+نه امیلی جلسه داشت منم اومدم پیشت
مگومی :اهان قهوه میخوری
+اره
مگومی با تلفن به خدمتکار زنگ زد و گفت قهوه بیاره
مگومی:یه سوال بپرسم ؟
+بپرس
مگومی:تو چجوری تونستی امیلی سان رو عاشق خودت کنی اون هیچ وقت عاشق نشده
+راستش خودمم نمیدونم ما رفیق بودیم اما عاشق هم بودیم بعد از گروگان گرفتن من فهمیدیم عاشق همیم
مگومی: چه باحال
(پرش به ۳ ساعت بعد)
با مگومی گرم حرف زدن بودیم داشتم خاطراتمون با امیلی رو تعریف میکردم که یه دفعه در باز شد و امیلی و دازای در چهارچوب در نمایان شدن
_چی میگین
+داشتم خاطراتمون رو برای مگومی تعریف میکردم
_اهان ما هم میایم برای ما هم تعریف کنید
+حتما
*پس گوجو ساتورو تو هستی
_به کل یادم رفته بود معرفی میکنم ساتورو دازای دازای ساتورو
+خوشبختم
و باهاش دست دادی
لایک لطفا♡
امیدوارم دوست داشته باشید.
_دازای سان راستش گفتم بیای تا کمکم کنی نقشه های جدید بکشم این مدته که نبودم خیلی عقب افتادیم
*راستش باید راجب موضوع مهم تری صحبت کنیم
(ویو گوجو)
راستش وقتی اون حرفارو از امیلی شنیدم نمیدونم یه جوری شدم ناراحت شدم فکر نمیکردم انقدر اذیت شده باشه ولی نمیدونم این موضوع چی داشت که امیلی دوست نداشت الفرد چیزی بهم بگه مهم نیست فعلا باید مراقب امیلی باشم
در اتاق مگومی رو زدی
مگومی :بیا تو
رفتی تو اتاق
مگومی:ساتورو اتفاقی افتاده
+نه امیلی جلسه داشت منم اومدم پیشت
مگومی :اهان قهوه میخوری
+اره
مگومی با تلفن به خدمتکار زنگ زد و گفت قهوه بیاره
مگومی:یه سوال بپرسم ؟
+بپرس
مگومی:تو چجوری تونستی امیلی سان رو عاشق خودت کنی اون هیچ وقت عاشق نشده
+راستش خودمم نمیدونم ما رفیق بودیم اما عاشق هم بودیم بعد از گروگان گرفتن من فهمیدیم عاشق همیم
مگومی: چه باحال
(پرش به ۳ ساعت بعد)
با مگومی گرم حرف زدن بودیم داشتم خاطراتمون با امیلی رو تعریف میکردم که یه دفعه در باز شد و امیلی و دازای در چهارچوب در نمایان شدن
_چی میگین
+داشتم خاطراتمون رو برای مگومی تعریف میکردم
_اهان ما هم میایم برای ما هم تعریف کنید
+حتما
*پس گوجو ساتورو تو هستی
_به کل یادم رفته بود معرفی میکنم ساتورو دازای دازای ساتورو
+خوشبختم
و باهاش دست دادی
لایک لطفا♡
امیدوارم دوست داشته باشید.
۲.۰k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.