عشق دردناک پارت 48
خندیدم چشمکی زدم
جونگکوک:هستم فعلا
بیرون اومدم به سمت آسانسور رفتم تا برم طبقه پایین
موقع خروج تا در اصلی خیلی واضح پچ پچ کارمند های زن و میشنیدم که ازم تعریف میکردن شاید اگه قبلا بود چند تاشون رو میبردم تو تخت اما الان من فقط یک نفرو میخوام
سوار ماشین که صبح خریدم تا این مدت که اینجام بتونم باهاش بیام و برم جی پی اس روشن کردم و با پیدا کردن ساحل به سمتش حرکت کردم ......
پیاده شدم با سمت دریا رفتم و به مردمی که در حال شنا کردن بودن نگاه کردم زوج های خوش حال که شنا میکردن سیگاری بیرون اوردم و شروع کردم به کشیدن ... طولی نکشید دو تا دختر که فقط دو تیکه پارچه تنشون بود که بهتر بود همونم در میاوردن چون چیزی رو پنهون نکرده بود در حالی که سیگارمو میکشیدم سرد نگاهی بهشون انداختم یکیشون به حرف اومد
دختر1:پسر خوشتیپ نمیخوای با ما شنا کنی
چیزی نگفتم اون یکی با عشوه مضخرفش دستی رو بازوم که فقط یک تیشرت جذب تنم بود (عکس اسلاید دوم)کشید و چشمکی زد
دختر 2:شاید بیشتر هم گیرت بیاد
سرد نگاهمو از شون گرفتم سیگارمو پرت کردم و خواستم برم اما با چیزی که دیدم خشکم زد ا.ت رو دیدم قسم میخورم اون ا.ت من بود..... اون اینجا چیکار میکنه یعنی همه این مدت امریکا بود داشت می رفت سمت ماشین به خودم اومدم خواستم بدوم سمتش که اون دخترا دستم گرفتن
دختر2:کجا خوشتیپ یعنی داری مارو رد میکنی
دستمو از دستش بیرون کشیدم و داد زدم
جونگکوک: ازم دور شو هر*زه
و بعد به سمت ا.ت دویدم اما دور بودم اون سوار ماشین شد و حرکت کرد حتی نتونستم پلاک ماشینش رو بخونم قلبم داشت از سینه خارج میشد اینقدر با هیجان میزد بلاخره پیداش کردم اون خودش بود مثل دیونه ها شروع کردم به خندیدن
من که اینجا دستم به جایی بند نبود باید از هنریک کمک میگرفتم امشب بهش میگم تا بهم کمک کنه پیداش کنم به سمت ماشینم رفتم تا زود تر به هتل برسم چون فقط سه ساعت تا زمان مهمونی مونده بود
......سه ساعت بعد
جلو اینه کراواتم رو میبستم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم سریع ساعتم رو بستم و بعد عطر مخصوصم زدم و از هتل زدم بیرون سوار ماشینم شدم راه افتادم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد هنریک بود برداشتم
هنریک:هی مرد هنوز نیومدی من منتظرم
جونگکوک:هنریک پنج دقیقه دیگه اونجام
هنریک :اوکی منتظرم باهم بریم تو
قطع کردم سرعتم بیشتر کردم چند دقیقه بعد رسیدن ماشین پارک کردم هنریک دیدم که منتظرم بود به سمتش رفتم باهم دست دادیم
جونگکوک:ببخشید منتظر موندی
هنریک:اشکالی نداره بریم تو
باهم رفتیم و به خیلیا خوشامد گفتیم و وقتی تموم شد باهم کنار یه میز ایستادیم یه گارسون بهمون نوشیدنی تعارف کرد برداشتیم یکم خوردم الان وقت این بود که بهش بگم کمک کنه
جونگکوک:هنریک
هنریک:بله
جونگکوک:راستش ازت یه در خواستی داشتم
خندید
هنریک:بگو ببینم جئون بزرک چی ازم میخواد
لبخندی زدم
جونگکوک:راستش من ازت می.....
حرفم با کسی که از پشت سرم هنریک صدا زد ناتموم موند
؟؟؟:هنریک
برگشتم اما با کسی که دیدم برای یک لحظه قلبم از تپش افتاد.....
امروز تعطیل بود اما به خاطر رسیدن شرط ها گذاشتم 💗💫
لایک 175
کامنت 200
جونگکوک:هستم فعلا
بیرون اومدم به سمت آسانسور رفتم تا برم طبقه پایین
موقع خروج تا در اصلی خیلی واضح پچ پچ کارمند های زن و میشنیدم که ازم تعریف میکردن شاید اگه قبلا بود چند تاشون رو میبردم تو تخت اما الان من فقط یک نفرو میخوام
سوار ماشین که صبح خریدم تا این مدت که اینجام بتونم باهاش بیام و برم جی پی اس روشن کردم و با پیدا کردن ساحل به سمتش حرکت کردم ......
پیاده شدم با سمت دریا رفتم و به مردمی که در حال شنا کردن بودن نگاه کردم زوج های خوش حال که شنا میکردن سیگاری بیرون اوردم و شروع کردم به کشیدن ... طولی نکشید دو تا دختر که فقط دو تیکه پارچه تنشون بود که بهتر بود همونم در میاوردن چون چیزی رو پنهون نکرده بود در حالی که سیگارمو میکشیدم سرد نگاهی بهشون انداختم یکیشون به حرف اومد
دختر1:پسر خوشتیپ نمیخوای با ما شنا کنی
چیزی نگفتم اون یکی با عشوه مضخرفش دستی رو بازوم که فقط یک تیشرت جذب تنم بود (عکس اسلاید دوم)کشید و چشمکی زد
دختر 2:شاید بیشتر هم گیرت بیاد
سرد نگاهمو از شون گرفتم سیگارمو پرت کردم و خواستم برم اما با چیزی که دیدم خشکم زد ا.ت رو دیدم قسم میخورم اون ا.ت من بود..... اون اینجا چیکار میکنه یعنی همه این مدت امریکا بود داشت می رفت سمت ماشین به خودم اومدم خواستم بدوم سمتش که اون دخترا دستم گرفتن
دختر2:کجا خوشتیپ یعنی داری مارو رد میکنی
دستمو از دستش بیرون کشیدم و داد زدم
جونگکوک: ازم دور شو هر*زه
و بعد به سمت ا.ت دویدم اما دور بودم اون سوار ماشین شد و حرکت کرد حتی نتونستم پلاک ماشینش رو بخونم قلبم داشت از سینه خارج میشد اینقدر با هیجان میزد بلاخره پیداش کردم اون خودش بود مثل دیونه ها شروع کردم به خندیدن
من که اینجا دستم به جایی بند نبود باید از هنریک کمک میگرفتم امشب بهش میگم تا بهم کمک کنه پیداش کنم به سمت ماشینم رفتم تا زود تر به هتل برسم چون فقط سه ساعت تا زمان مهمونی مونده بود
......سه ساعت بعد
جلو اینه کراواتم رو میبستم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم سریع ساعتم رو بستم و بعد عطر مخصوصم زدم و از هتل زدم بیرون سوار ماشینم شدم راه افتادم چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد هنریک بود برداشتم
هنریک:هی مرد هنوز نیومدی من منتظرم
جونگکوک:هنریک پنج دقیقه دیگه اونجام
هنریک :اوکی منتظرم باهم بریم تو
قطع کردم سرعتم بیشتر کردم چند دقیقه بعد رسیدن ماشین پارک کردم هنریک دیدم که منتظرم بود به سمتش رفتم باهم دست دادیم
جونگکوک:ببخشید منتظر موندی
هنریک:اشکالی نداره بریم تو
باهم رفتیم و به خیلیا خوشامد گفتیم و وقتی تموم شد باهم کنار یه میز ایستادیم یه گارسون بهمون نوشیدنی تعارف کرد برداشتیم یکم خوردم الان وقت این بود که بهش بگم کمک کنه
جونگکوک:هنریک
هنریک:بله
جونگکوک:راستش ازت یه در خواستی داشتم
خندید
هنریک:بگو ببینم جئون بزرک چی ازم میخواد
لبخندی زدم
جونگکوک:راستش من ازت می.....
حرفم با کسی که از پشت سرم هنریک صدا زد ناتموم موند
؟؟؟:هنریک
برگشتم اما با کسی که دیدم برای یک لحظه قلبم از تپش افتاد.....
امروز تعطیل بود اما به خاطر رسیدن شرط ها گذاشتم 💗💫
لایک 175
کامنت 200
۸۳.۰k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.