فیک shadow of death 🕸🐢فصل دوم پارت³
تهیونگ « بچه آرومتر نزدیک بود هردوتامون رو شهید کنی هااااا...ببینمت....خب لاغر نشدی...بیحالم نیستی...همه چیز اوکیه...چیکارم داشتی جیمین؟
لونا « دلم برات تنگ شده بود شتر بی احساس
تهیونگ « شما لطف دارید ولی شتر لقب خودته عسلم
جیمین «*جر خوردن
لونا « خیلی بیشعوری
تهیونگ«( بغل کردن لونا) خیلی خب حرص نخور منم دلم برات تنگ شده بود
جیمین « بچه ها...دید و بازدید کافیه بریم کارتون دارم
لونا و تهیونگ « اطاعت قربان ( احترام نظامی)
جیمین « کمتر کرم بریزین...
راوی « جیمین لونا و تهیونگ رو برد اتاق کارش...میدونست با تصمیمی که گرفته جون معشوقه اش رو به خطر میندازه اما چاره دیگه ای نداشت....با رسیدنشون به اتاق کارش در رو باز کرد و سرجاش نشست....
جیمین « خب...مثل بچه آدم بشینید تا بگم چیکارتون داشتم...مسئله مهمه و امیدوارم این موضوع رو جدی بگیرید.. واگرنه باهاتون برخورد میکنم.... مفهومه؟
لونا « یاععع جیمینا رفتار و چشمات دقیقا مثل اون موقع هاست که اربابم بودی و عین س......
لونا « شتتتت...دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و چشم غره ای برای تهیونگ که داشت از خنده جر میخورد رفتم...نزدیک بود بگم از شوهر و عشقم عین سگ میترسیدم...و این یعنی دادن آتو به جیمینی که اگه دست از پا خطا کنم نصفم میکنه و تمام تلاشم برای اینکه بهش نشون بدم سَری تو سَرا شدم و قوی شدم با خاک یکسان شد...
جیمین «( تکیه اش رو از صندلیش گرفت و به جلو خم شد)می فرمودید بانو... و مثل سگ از من میترسیدی...درست نمیگم؟
لونا « -_-||| خب حالا....ریئس بزرگترین گروه مافیای کره ای..نترسم؟
جیمین « نخیر ترس بجاییه...خب میرم سر اصل مطلب تهیونگ ؛ لونا از این بعد توی عملیات ها همراه ما میاد و هکر و دست چپ منه....
تهیونگ « جیمین شوخی میکنی؟ تو نمیزاری از عمارت خارج بشه میخواهی بیاریش توی عملیات هااا؟؟
جیمین « باید یادبگیره از خودش دفاع کنه...کنار خودم باشه خیالم راحتره دسته گل به آب نمیده
لونا « تمام مدتی که جیمین با تهیونگ صحبت میکرد به نقطه نامعلومی خیره شده بودم...با تکون خوردن دستی جلوی چشمم به خودم اومدم و با جیمین که سعی داشت چیزی بهم بگه روبه رو شدم
جیمین « خوبی؟ فهمیدی چی گفتم؟
لونا « آه...آره آره...تهیونگ یکی بزن تو صورتم ببینم خوابم یا بیدار....الان واقعا مستر پارک این حرفها رو زده؟
تهیونگ « ضربه آرومی به صورتش زدم....بیا ببین بیداری
لونا « محکم تر بزن بابا....نازم کردی که
جیمین « خدایا منو از دست این دوتا خل و چل نجات بده...پارچ اب روبه روم رو برداشتم و یه لیوان آب برای خودم ریختم و داشتم آب رو میخوردم که تهیونگ چنان محکم زد تو صورت لونا از صندلی اوفتاد و چشماش ضربه دری شد...آب پرید تو گلوم و هر چی خورده بودم پاشید روی میز....
لونا « دلم برات تنگ شده بود شتر بی احساس
تهیونگ « شما لطف دارید ولی شتر لقب خودته عسلم
جیمین «*جر خوردن
لونا « خیلی بیشعوری
تهیونگ«( بغل کردن لونا) خیلی خب حرص نخور منم دلم برات تنگ شده بود
جیمین « بچه ها...دید و بازدید کافیه بریم کارتون دارم
لونا و تهیونگ « اطاعت قربان ( احترام نظامی)
جیمین « کمتر کرم بریزین...
راوی « جیمین لونا و تهیونگ رو برد اتاق کارش...میدونست با تصمیمی که گرفته جون معشوقه اش رو به خطر میندازه اما چاره دیگه ای نداشت....با رسیدنشون به اتاق کارش در رو باز کرد و سرجاش نشست....
جیمین « خب...مثل بچه آدم بشینید تا بگم چیکارتون داشتم...مسئله مهمه و امیدوارم این موضوع رو جدی بگیرید.. واگرنه باهاتون برخورد میکنم.... مفهومه؟
لونا « یاععع جیمینا رفتار و چشمات دقیقا مثل اون موقع هاست که اربابم بودی و عین س......
لونا « شتتتت...دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و چشم غره ای برای تهیونگ که داشت از خنده جر میخورد رفتم...نزدیک بود بگم از شوهر و عشقم عین سگ میترسیدم...و این یعنی دادن آتو به جیمینی که اگه دست از پا خطا کنم نصفم میکنه و تمام تلاشم برای اینکه بهش نشون بدم سَری تو سَرا شدم و قوی شدم با خاک یکسان شد...
جیمین «( تکیه اش رو از صندلیش گرفت و به جلو خم شد)می فرمودید بانو... و مثل سگ از من میترسیدی...درست نمیگم؟
لونا « -_-||| خب حالا....ریئس بزرگترین گروه مافیای کره ای..نترسم؟
جیمین « نخیر ترس بجاییه...خب میرم سر اصل مطلب تهیونگ ؛ لونا از این بعد توی عملیات ها همراه ما میاد و هکر و دست چپ منه....
تهیونگ « جیمین شوخی میکنی؟ تو نمیزاری از عمارت خارج بشه میخواهی بیاریش توی عملیات هااا؟؟
جیمین « باید یادبگیره از خودش دفاع کنه...کنار خودم باشه خیالم راحتره دسته گل به آب نمیده
لونا « تمام مدتی که جیمین با تهیونگ صحبت میکرد به نقطه نامعلومی خیره شده بودم...با تکون خوردن دستی جلوی چشمم به خودم اومدم و با جیمین که سعی داشت چیزی بهم بگه روبه رو شدم
جیمین « خوبی؟ فهمیدی چی گفتم؟
لونا « آه...آره آره...تهیونگ یکی بزن تو صورتم ببینم خوابم یا بیدار....الان واقعا مستر پارک این حرفها رو زده؟
تهیونگ « ضربه آرومی به صورتش زدم....بیا ببین بیداری
لونا « محکم تر بزن بابا....نازم کردی که
جیمین « خدایا منو از دست این دوتا خل و چل نجات بده...پارچ اب روبه روم رو برداشتم و یه لیوان آب برای خودم ریختم و داشتم آب رو میخوردم که تهیونگ چنان محکم زد تو صورت لونا از صندلی اوفتاد و چشماش ضربه دری شد...آب پرید تو گلوم و هر چی خورده بودم پاشید روی میز....
۹۰.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.