کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
Part3
ا/ت ویو
بلند سرش داد کشیدم: من هیجا نمیاممم
جونگ هون:که اینطور... اما اگر اینکارو بکنم خیلی خوبم میای
اون با تفنگش به اسمون شلیک کرد.
درجا دوباره خشکم زد... یعنی... یعنی چیزی که وی سرم بود.. تفنگ بوده؟؟
اون شلیک صدای وحشتناکی داد که باعث شد خیلی بیشتر از قبل بترسم....
جونگ هون:اگه نمیای گلوله ی بعدی رو توی سرت خالی کنم؟؟ هااا؟؟ ( با داد)
خیلی اروم گفتم: باشه میام....
دستمو کشید به سمت خودش...
منم مجبور بودم دنبالش برم....
منو خیلی سریع سوار ماشینش که دو تا نگهبان هم داخلش بود کرد...
مامان بابام دنبالم میدوییدن اما ماشین حرکت کرد و دیگه نمیتونستن به ماشین برسن
یک نگهبان ماشین رو میروند و یک نگهبان هم کنار من نشسته بود.
اون مرد هم روی صندلی جلو نشسته بود.
اون مرد به نگهبان دستور داد تا دست و دهن منو ببنده
اولش مقاومت کردم
اما اون مرد گفت اگه بخوای مقاومت کنی بیشتر از این اذیت میشی
و اروم شدم...
دستو و دهنمو با یه پارچه بست جوری که اصلا نمیتونستم تکون بخورم.....
ظاهرا به یه جایی رسیدیم....
Part3
ا/ت ویو
بلند سرش داد کشیدم: من هیجا نمیاممم
جونگ هون:که اینطور... اما اگر اینکارو بکنم خیلی خوبم میای
اون با تفنگش به اسمون شلیک کرد.
درجا دوباره خشکم زد... یعنی... یعنی چیزی که وی سرم بود.. تفنگ بوده؟؟
اون شلیک صدای وحشتناکی داد که باعث شد خیلی بیشتر از قبل بترسم....
جونگ هون:اگه نمیای گلوله ی بعدی رو توی سرت خالی کنم؟؟ هااا؟؟ ( با داد)
خیلی اروم گفتم: باشه میام....
دستمو کشید به سمت خودش...
منم مجبور بودم دنبالش برم....
منو خیلی سریع سوار ماشینش که دو تا نگهبان هم داخلش بود کرد...
مامان بابام دنبالم میدوییدن اما ماشین حرکت کرد و دیگه نمیتونستن به ماشین برسن
یک نگهبان ماشین رو میروند و یک نگهبان هم کنار من نشسته بود.
اون مرد هم روی صندلی جلو نشسته بود.
اون مرد به نگهبان دستور داد تا دست و دهن منو ببنده
اولش مقاومت کردم
اما اون مرد گفت اگه بخوای مقاومت کنی بیشتر از این اذیت میشی
و اروم شدم...
دستو و دهنمو با یه پارچه بست جوری که اصلا نمیتونستم تکون بخورم.....
ظاهرا به یه جایی رسیدیم....
۱۱.۳k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.