فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ١۴
خیلی ترسیدم و سریع دویدم سمت اتاقم اونم دنبال من می دوید اما من سریع رفتم سمت اتاقم و در رو قفل کردم پشت در بود و سعی می کرد در رو باز کنه سریع گوشیم رو برداشتم و به تهیونگ زنگ زدم ولی جواب نداد دوباره زنگ زدم ولی باز هم جواب نداد نمی دونستم چیکار کنم که یاد حرف تهیونگ افتادم
فلش بک به روز مهمونی
تهیونگ : این جونگ کوکه بهترین دوست من و قابل اعتماد ترین کسی که میشناسم اگر اتفاقی افتاد و من نبودم از اون کمک بخواه
پایان فلش بک
آره خودشه تهیونگ شماره جونگ کوک رو تو گوشیم سیو کرده بود سریع بهش زنگ زدم بعد از چند تا بوق ورداشت بهش اجازه حرف زدن ندادم و گفتم
هانا : جونگ کوک شی کمکم کن یکی اومده توی عمارت و تهیونگم نیست
از زبان جونگ کوک
توی اتاقم بودم و داشتم به کارام رسیدگی می کردم که گوشیم زنگ خورد و اسم هانا نمایان شد تهیونگ قبلاً شمارش رو بهم داده بود خوشحال شدم که بهم زنگ زده و گوشی رو برداشتم می خواستم حرفی بزنم که سریع گفت
هانا : جونگ کوک شی کمکم کن یکی اومده توی عمارت و تهیونگم نیست
خیلی نگرانش شدم
جونگ کوک : باشه هانا نگران نباش الان میام اونجا
یکهو صدای شکستن در اومد و همزمان صدای جیغ هانا هم بلند شد
جونگ کوک : آلو هانا حالت خوبه ؟
هانا : خیلی آروم و به صورت التماسانه گفت کمکم کن
و تلفن قطع شد با جمله ی آخرش انگار قلبم تیکه تیکه شد سریع سوار ماشین شدم و به سمت عمارت تهیونگ حرکت کردم به تهیونگ زنگ زدم ولی جواب نداد پامو بیشتر روی گاز فشار دادم و با سرعت بیشتر رانندگی کردم
از زبان هانا
به جونگ کوک زنگ زدم گفتش که میاد ولی یکهو در شکسته شد و اون مرد سیاه پوش وارد اتاق شد خیلی ترسیدم و جیغی زدم اومد نزدیکم گوشیم رو شکست
هیچی نگفت بلندم کرد و به دیوار کبوندم بدنم درد گرفت دستش رو روی گلوم گذاشت و فشار داد سعی کردم دستش رو از گلوم جدا کنم ولی زورش خیلی زیاد بود داشتم کم کم از کمبود اکسیژن خفه میشدم که یکی اونو به عقب حل داد و اومد سمتم جونگ کوک بود اومد سمتم و بغلم کرد
از زبان جونگ کوک
سریع خودمو به عمارت تهیونگ رسوندن رفتم طبقه ی بالا سمت اتاق هانا که دیدم مردی سیاه پوش داره هانا رو خفه می کنه سریع کشیدمش عقب و رفتم سمت هانا و اونو تو آغوشم گرفتم
جونگ کوک : حالت خوبه ؟
خیلی بی حال سرش رو بالا و پایین کرد وقتی از حال هانا مطمعن شدم بیرون رو نگاه کردم که ببینم اون مرده کجاست ولی نبود فرار کرده بود هانا رو همونجور که بغل کرده بودم بلند کردم و روی تخت گذاشتمش و براش یک لیوان آب آوردم دیدم که تهیونگ داره بهم زنگ میزنم...
منتظر پارت بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
فلش بک به روز مهمونی
تهیونگ : این جونگ کوکه بهترین دوست من و قابل اعتماد ترین کسی که میشناسم اگر اتفاقی افتاد و من نبودم از اون کمک بخواه
پایان فلش بک
آره خودشه تهیونگ شماره جونگ کوک رو تو گوشیم سیو کرده بود سریع بهش زنگ زدم بعد از چند تا بوق ورداشت بهش اجازه حرف زدن ندادم و گفتم
هانا : جونگ کوک شی کمکم کن یکی اومده توی عمارت و تهیونگم نیست
از زبان جونگ کوک
توی اتاقم بودم و داشتم به کارام رسیدگی می کردم که گوشیم زنگ خورد و اسم هانا نمایان شد تهیونگ قبلاً شمارش رو بهم داده بود خوشحال شدم که بهم زنگ زده و گوشی رو برداشتم می خواستم حرفی بزنم که سریع گفت
هانا : جونگ کوک شی کمکم کن یکی اومده توی عمارت و تهیونگم نیست
خیلی نگرانش شدم
جونگ کوک : باشه هانا نگران نباش الان میام اونجا
یکهو صدای شکستن در اومد و همزمان صدای جیغ هانا هم بلند شد
جونگ کوک : آلو هانا حالت خوبه ؟
هانا : خیلی آروم و به صورت التماسانه گفت کمکم کن
و تلفن قطع شد با جمله ی آخرش انگار قلبم تیکه تیکه شد سریع سوار ماشین شدم و به سمت عمارت تهیونگ حرکت کردم به تهیونگ زنگ زدم ولی جواب نداد پامو بیشتر روی گاز فشار دادم و با سرعت بیشتر رانندگی کردم
از زبان هانا
به جونگ کوک زنگ زدم گفتش که میاد ولی یکهو در شکسته شد و اون مرد سیاه پوش وارد اتاق شد خیلی ترسیدم و جیغی زدم اومد نزدیکم گوشیم رو شکست
هیچی نگفت بلندم کرد و به دیوار کبوندم بدنم درد گرفت دستش رو روی گلوم گذاشت و فشار داد سعی کردم دستش رو از گلوم جدا کنم ولی زورش خیلی زیاد بود داشتم کم کم از کمبود اکسیژن خفه میشدم که یکی اونو به عقب حل داد و اومد سمتم جونگ کوک بود اومد سمتم و بغلم کرد
از زبان جونگ کوک
سریع خودمو به عمارت تهیونگ رسوندن رفتم طبقه ی بالا سمت اتاق هانا که دیدم مردی سیاه پوش داره هانا رو خفه می کنه سریع کشیدمش عقب و رفتم سمت هانا و اونو تو آغوشم گرفتم
جونگ کوک : حالت خوبه ؟
خیلی بی حال سرش رو بالا و پایین کرد وقتی از حال هانا مطمعن شدم بیرون رو نگاه کردم که ببینم اون مرده کجاست ولی نبود فرار کرده بود هانا رو همونجور که بغل کرده بودم بلند کردم و روی تخت گذاشتمش و براش یک لیوان آب آوردم دیدم که تهیونگ داره بهم زنگ میزنم...
منتظر پارت بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۱۰۲.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.