سرنوشت من پارت ۸
ا/ت ویو
کوک پاشد و باهاش دست داد
_ا/ت از جات تکون نخور منو تهیونگ یکم کار داریم جایی هم خواستی بری با نگهبان برو
+باشه
تهیونگ و کوک رفتن
نشسته بودم که یه خانم اومد سر میز
لیسا:تو دوست دختر کوکی درسته
+بله ....و شما؟
لیسا: من تنها کسی ام که کوک دوسش داره حتی بعد از اون لیا ی عوضی
+اشتباه میکنی کوک تو رو دوست نداره
لیسا: هر جور دوست داری فکر کن اصن کوک یه بارم بهت گفته دوست دارم .
یا تاحالا بهت دست زده .... نه
و پاشد رفت
۱۰دقیقه بعد .
کوک اومد
معلوم بود خیلی مسته
_بیا بریم خونه
+اره بریم
از عمارت رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
۲۰ دقیق بعد
رسیدیم عمارت خودمون .
پیاده شدیم کوک انقد مست بود که نمی تونست راه بیاد
با کمک یه نگهبان بردیمش تو
نگهبان رفت بردمش تو اتاق
کتش رو در آوردم
و دو تا دکمه اول پیرهنش و باز کردم
از اتاق بیرون نرفتم چقد
کیوت خوابیده بود
نشستم رو تخت و شروع کردم مو هاش رو نوازش کردن
که خوابم برد
صبح که بیدار شدم کوک نبود
صورتم رو شستم و رفتم پایین
دیدم داره صبحانه می خوره
+سلام ... صبحتون بخیر
_صبح تو هم بخیر ...... بیا صبحونه بخور
+باشه الان میام
رفتم سر میز شروع کردم به صبحونه خوردن
+میگما........ می تونم به دوستم بگم بیاد ؟لطفا
_نه
+تو رو خدا
_ععع خب باشه
سریع صبحونم رو خوردم زنگ زدم که جنی بیاد اون تنها دوستی هست که دارم
خب توی راها داره میاد ذوق زده بودم
اومد درو براش باز کردم
رفتیم تو اتاقم همه ماجرا رو براش تعریف کردم
علامت جنی ٪
٪به نظر من که ازت خوشش میاد
+چرت نگو اگه خوشش میومد اینجور رفتار نمی کرد
٪خب بابا حالا چرا عصبانی میشی
بسه دیگه امروز امتحان دارم دعا کنید
شرطا
۱۶ لایک
۱۶ کامنت
کوک پاشد و باهاش دست داد
_ا/ت از جات تکون نخور منو تهیونگ یکم کار داریم جایی هم خواستی بری با نگهبان برو
+باشه
تهیونگ و کوک رفتن
نشسته بودم که یه خانم اومد سر میز
لیسا:تو دوست دختر کوکی درسته
+بله ....و شما؟
لیسا: من تنها کسی ام که کوک دوسش داره حتی بعد از اون لیا ی عوضی
+اشتباه میکنی کوک تو رو دوست نداره
لیسا: هر جور دوست داری فکر کن اصن کوک یه بارم بهت گفته دوست دارم .
یا تاحالا بهت دست زده .... نه
و پاشد رفت
۱۰دقیقه بعد .
کوک اومد
معلوم بود خیلی مسته
_بیا بریم خونه
+اره بریم
از عمارت رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
۲۰ دقیق بعد
رسیدیم عمارت خودمون .
پیاده شدیم کوک انقد مست بود که نمی تونست راه بیاد
با کمک یه نگهبان بردیمش تو
نگهبان رفت بردمش تو اتاق
کتش رو در آوردم
و دو تا دکمه اول پیرهنش و باز کردم
از اتاق بیرون نرفتم چقد
کیوت خوابیده بود
نشستم رو تخت و شروع کردم مو هاش رو نوازش کردن
که خوابم برد
صبح که بیدار شدم کوک نبود
صورتم رو شستم و رفتم پایین
دیدم داره صبحانه می خوره
+سلام ... صبحتون بخیر
_صبح تو هم بخیر ...... بیا صبحونه بخور
+باشه الان میام
رفتم سر میز شروع کردم به صبحونه خوردن
+میگما........ می تونم به دوستم بگم بیاد ؟لطفا
_نه
+تو رو خدا
_ععع خب باشه
سریع صبحونم رو خوردم زنگ زدم که جنی بیاد اون تنها دوستی هست که دارم
خب توی راها داره میاد ذوق زده بودم
اومد درو براش باز کردم
رفتیم تو اتاقم همه ماجرا رو براش تعریف کردم
علامت جنی ٪
٪به نظر من که ازت خوشش میاد
+چرت نگو اگه خوشش میومد اینجور رفتار نمی کرد
٪خب بابا حالا چرا عصبانی میشی
بسه دیگه امروز امتحان دارم دعا کنید
شرطا
۱۶ لایک
۱۶ کامنت
۱۳.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.