سناریو بعلاوه یکی از ویزلی هایی که خیلی دوسش دارم ولی
هیچی ازش نمیدونم 🙂😂
وقتی بهمون سیلی میزنن و ما گریه میکنیم میریم و واسه چند سال ناپدید میشیم ولی یروز مارو تو خیابون میبینن
توضیح:داداش بزرگترمونن
دراکو/تام/متیو/تئو:از نبود خواهر کوچیکترش یخورده نگرانه خیلی وقته اونو ندیده که یهو توی خیابون همو میبینن.. میگه«ا... ا/ت.. ت...تویی؟ بعداز اینهمه سال... جوون موندی عجب...»بغلت میکنه بغض میکنین میگه«ببخشید اگه سرت داد زدم و بهت سیلی زدم.... همه خواهر برادرا اینجورین!»
لورنزو/ریگولوس:احساس بدی داره که چند ساله ندیدتت از سیلی که بهت زده پشیمونه تا میبینتت میخنده و بغلت میکنه و میگه«عرررر خواهر کوچولوم دیگه کوچیک نیست عرررر دوباره دیدمت ببخشید واسه همچییی»
*با دوتا بچه احساسی طرفی*
بیل ویزلی:با فلور داشت قدم میزد تا چشمش بهت افتاد فک کرد خیالاتی شده چون خیلی اوقات خیالاتی میشد و میدیدت که میفهمه فلور هم داره تورو میبینه بغضش میگیره بغلت میکنه بقیش با خودتون اطلاعی از این بزرگوار ندارم 😂
راضی بودین؟ خوب بود؟ لایک و کامنت فراموش نشه
وقتی بهمون سیلی میزنن و ما گریه میکنیم میریم و واسه چند سال ناپدید میشیم ولی یروز مارو تو خیابون میبینن
توضیح:داداش بزرگترمونن
دراکو/تام/متیو/تئو:از نبود خواهر کوچیکترش یخورده نگرانه خیلی وقته اونو ندیده که یهو توی خیابون همو میبینن.. میگه«ا... ا/ت.. ت...تویی؟ بعداز اینهمه سال... جوون موندی عجب...»بغلت میکنه بغض میکنین میگه«ببخشید اگه سرت داد زدم و بهت سیلی زدم.... همه خواهر برادرا اینجورین!»
لورنزو/ریگولوس:احساس بدی داره که چند ساله ندیدتت از سیلی که بهت زده پشیمونه تا میبینتت میخنده و بغلت میکنه و میگه«عرررر خواهر کوچولوم دیگه کوچیک نیست عرررر دوباره دیدمت ببخشید واسه همچییی»
*با دوتا بچه احساسی طرفی*
بیل ویزلی:با فلور داشت قدم میزد تا چشمش بهت افتاد فک کرد خیالاتی شده چون خیلی اوقات خیالاتی میشد و میدیدت که میفهمه فلور هم داره تورو میبینه بغضش میگیره بغلت میکنه بقیش با خودتون اطلاعی از این بزرگوار ندارم 😂
راضی بودین؟ خوب بود؟ لایک و کامنت فراموش نشه
۸.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.